ارد زند مستندساز درپی مسائل اخیر پیشآمده در سینما همچون پروژهی «لاله» و… ،مطلبی را تحتعنوان«بررسی عملکرد مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» منتشر کرد
زند در بخشهایی از این نوشتار که در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،گذاشته آورده است: «در پی بالا گرفتن بحث پیرامون حیف و میل شدن بودجهی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در زمان مدیریت پیشین که به گفتهی مدیر کنونیِ، بیش از ۹۰ درصد بودجه برای تهیه و تولید تنها سه فیلم بیربط با اهداف تعین شده در آن مرکز مصرف شده بود، برنامهی هفتهی گذشته «هفت» از مدیر پیشین و کنونی آن مرکز دعوت کرد تا در مناظرهای رو در رو، پاسخگوی ابهامها در این باره باشند.
مناظرهای که درساعتهای پایانی سوم آبان ماه امسال آغاز و پس از دو ساعت، بیفرجام پایان یافت. مناظرهای که میتوانست روشنگر اقدامهای گذشته و حال باشد،اما با بحثهایی که پس از مدتی به دور باطلی از تکرار مکرارت تبدیل گردید، پایان یافت. در حالی که سرنوشت «حقیقت» همچنان در پشت پردهای از ابهام پنهان ماند.
جدا از هرگونه پیشداوری نسبت به اینکه «حق» با کدام یک از مدیران بود، در مناظرهی یاد شده، سه نکته بیش از هر مطلبی برای نگارنده اهمیت داشت.
۱- مدیر پیشین در پاسخ به اینکه با استناد بر کدام اصل از اساسنامه ، اقدام به صرف بخش عظیمی از بودجهی مرکز برای پروژهای کرده که کوچکترین ربطی به اهداف مرکز نداشته،اظهار داشت “تعبیر شخصی “؛ راهنمای ایشان در گرفتن تصمیم بوده است (نقل به مضمون). در ادامه افزود”همان گونه که مدیر پیش ازایشان نیز به همینگونه عمل کرده “، و برای اثبات گفتهی خویش به فیلم «آناهیتا» ساختهی عزیزالله حمید نژاد در سال ۱۳۸۷ استناد کرد که در زمان مدیریت آقای آفریده به تصویب آن مرکز رسیده بود. پرسش ایشان از مدیر کنونی این بود که چنانچه موضوع آن فیلم نیز ربطی به اهداف مرکز گسترش نداشته،چرا آنها مواخذه نمیشوند ؟ پرسشی که پاسخ صریح وروشنی را در پینداشت.
۲- یکی از پروژههای اصلی که دستور ساخت آن توسط معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد به این مرکز داده شده و سهم مهمی از بودجهی مرکز را بلعیده است،(فیلم سینمائی لاله به کارگردانی اسماعیل نیکنژاد )،نخست برای سازمان سینمائی فارابی لقمه گرفته بودند. اما کارشناسان آن سازمان به هر ترتیب و با پرداخت مبلغ اچیزی(نسبت به هزینهی تمام شده)، توانسته بودند خود را از شر آن پروژه پر ابهام رها سازند.
جالب اینکه در این میان مدیر پیشین مرکز گسترش از این موقعیت استفاده کرده و پروژه را “روی هوا قاپیده است”.(به نقل از مدیر کنونی مرکز در همان مناظره)، و برای ساخت آن نیز همه گونه خطر و سرزنشی را به جان خریده است.
۳- آنچه در آن مناظره با هوشیاری شرکتکنندگان ، کمتر به آن پرداخته شد، اشاره به اِعمال نفوذ و اصرار عجیب مدیران بالاسریِ پیشین، (از خُرد تا کلان) برای به انجام رساندن پروژه به هر قیمتی بوده است. مدیر پیشین در آن مناظره بیآنکه پای آنان را به میان کشیده و بقولی فرافکنی کرده باشد ،با فداکاری همهی مسوولیتها را به تنهایی بر عهده گرفت.
دریافت نگارنده از مناظرهی یاد شده این است که مشکل بزرگ را نه در تصمیم گیریهای مدیران پیشین آن مرکز، بلکه در ایرادهای اساسنامهای آن باید جستجو کرد.اساسنامهای که هر مدیر دلسوزی را وامیدارد تا با “تعبیرهای شخصی”، برای اعتلای سینمای ایران دست به کارهائی بزند که در آینده دست و پایش را خواهند بست و چه بسا کارش رابه جاهای باریک بکشاند.
اینکه هر مدیری مراقب باشد تا پس از پایان مدیریتش به مخمصهای گرفتار نگردد،امریست طبیعی ولی هنگامی که اساسنامهای، آن قدر گَل و گشاد تنظیم شده باشد که هر تفسیر و تاویلی را مجاز بدارد، میتوان باز خواست از مدیران را پس از پایان دورهی خدمتشان اجتناب ناپذیر دانست. بنابراین چارهی کار در بازنویسی اساسنامه است تا بدین ترتیب ،تعابیر شخصی به حداقل کاهش یابد.
اشاره به این نکته ضروریست که نگارنده به هیچ روی خود را آگاه به مسائل حقوقی نمیداند.اما معتقد است با نگاه به مناظرهی بی فرجام یاد شده و بررسی سوءتعبیرهای پیش آمده و نیز بررسی آنچه در پایگاه اطلاع رسانی آن مرکز، در بخش «دربارهی ما» ارائه شده است را ، میتوان مبنای بررسی و کندوکاو قرا داد. به امید آنکه از این پس کمتر با پدیدهی زیان بار “تعبیر شخصی ” مدیران روبرو گردید.
اینک بررسی اجمالی از اهداف مرکز گسترش با استناد به پایگاه اینترنتی آن مرکز با عنوان “درباره ی ما“.
مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی”وابسته به معاونت امور سینمائی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ وارشاد” اسلامی ،متولی حمایت و مشارکت در تولید فیلمهای سینمائی اول،فیلم های مستند بلند،نیمه بلند وکوتاه، فیلمهای داستانی کوتاه و تجربیِ حرفهای و فیلمهای انیمیشن بلند و کوتاه است…ازسوئی برپائی کارگاههای آموزشی تخصصی،انتشار کتابهای موضوعی، برگزاری جشنواره بین المللی سینمای حقیقت، جشنواره فیلم رضوی، دوسالانه جایزه بزرگ آوینی،همایش تصویر عاشورا،همایش ملی انیمیشن ایران و… از دیگر فعالیتهای این مرکز در عرصه تعمیم و گسترش فرهنگ و هنر ناب ایرانی در کشور میباشد.
با بررسی جمله به جملهی تعریفی که مرکز از خود ارائه میدهد به نکتههایی بر میخوریم که نشان میدهد چرا وچگونه مرکز در مقاطع گوناگون از مسیراصلی خارج و به بیراهه کشانده شده است.(البته اگر بنا تعریفی که مرکز از”خود ” ارائه میدهد ،اساساً امکان حرکت در مسیر درست، امکان پذیر باشد.
جمله اول:مرکزگسترش سینمای مستند و تجربی…
تاکید بر این دو واژه، قاعدتاً اهمیت موضوعهای یاد شده را برای مدیران ، متولیان و کسانی که قرار است سرو کارشان با آن مرکز باشد بیان میکند.
اینکه منظور از سینمای مستند چیست، با همهی تعریفهای گوناگونی که تاکنون از آن توسط سینماشناسان جهان ارائه شده، هنوز به آن دقت و روشنی که همه بر سر آن اتفاق نظر داشته باشند نرسیده است.(حداقل نگارنده از وجود چنین تعریفی آگاه نیست. )
ولی اگر بنا باشد برای شناخت بهتر، مثالی کاربردی ارائه شود، مانند این است که بخواهیم (بِلا تشبیه) بدانیم ویژگیهای ظاهری سگ چیست و چگونه میتوان آن را از نژاد گربه تمیز داد؟
با وجود تنوع نژادی که هر یک از این دو گروه نسبت به یکدیگر دارند،همچنان تشخیص آنها از یکدیگر چندان دشوار نیست و کمتر کسی این دو را با یکدیگر اشتباه میگیرد.به همین ترتیب نیز کمتر اتفاق میافتد که حتی افراد غیر حرفهای نیزفیلم داستانی را با مستند اشتباه بگیرند. بنابر این ، گذشته از بحثهای فنی، با اندک مصامحهای میتوان این دو نوع سینما را از یکدیگر تشخیص داد.
پس وقتی میگوییم سینمای مستند، یک فهم و اجماع عمومی از هویت چنین سینمائی را لااقل برای اهالی سینما میتوان متصور شد.
اما واژهی «تجربی» که بلا فاصله پس از واژهی «مستند» آمده، به طور طبیعی این برداشت را به ذهن میآورد که منظور از تجربی، یا فراهم ساختن امکان تجربه برای کسانی است که میخواهند با سینمای مستند آشنا شوند، و یا منظور، آن دسته از مستند سازانی است که مایلند تجربهی نوینی را در این عرصه بیآزمایند تا به این ترتیب چه بسا شیوهای بدیع از مستند سازی را به جهانیان معرفی کنند.
جمله بعدی خود از دو بخش تشکیل یافته است:
الف:وابسته به معاونت امور سینمائی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
ب:متولی حمایت و مشارکت در تولید فیلمهای سینمائی اول،فیلم های مستند بلند،نیمه بلند،وکوتاه، فیلمهای داستانی کوتاه و تجربی حرفهای و فیلم های انیمیشن بلند و کوتاه است…
اینکه مرکز وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است ، مورد مناقشهی این نوشتار نیست.
اما ایراد در بخش “ب”آن است. یعنی جائیکه که “مرکزگسترش سینمای مستند و تجربی” خود را “متولی حمایت و مشارکت در تولید فیلمهای سینمائی اول،…فیلمهای کوتاه داستانی و تجربی حرفهای و فیلمهای انیمیشن بلند و کوتاه” میداند.
پرسش اینجاست که میراث تولیت این همه شاخههای گوناگون سینمائی چگونه به “مرکز سینمای مستند و تجربی رسیده است”؟! چگونه نویسندگان این اساسنامه از دو واژهی مستند و تجربی ، به این همه موارد ناهمگون رسیدهاند؟! آیا همهی این پیرایهها بخاطر واژه ی “تجربی” است که مرکز باید بار همهی آنها را بر دوش ناتوان خود بگذارد؟
موارد یاد شده اساساً چه ربطی به اهداف سینمای مستند و تجربی میتواند داشته باشد؟
اگر سینما را در سه شاخهی داستانی، مستند، و انیمیشن تعریف کنیم، ناگزیر هر یک از آنها حمایتها و توجههای ویژه خود را میخواهند و برای اعتلای هر یک میبایست سازمان، نهاد یا مرکزی مستقل از یکد یگر بوجود آید.همچنین لازم است به هر یک توجهی درخور جایگاه ملی و فرا ملیِ آنها بشود.
هر چند تا آن زمان، ناگزیر از تن دادن به همین اساسنامهی کلی نگر و تفکیک نشده هستیم؛ اما آیا میتوان انتظار تقسیم عادلانه بودجه برای این بخشها را داشت؟
مسلماً ، نه. زیرا همیشه تعابیرشخصی مدیران میتواند کفه را به نفع یکی از این سه بخش ، سنگینتر کند. چنانچه از سالهای گذشته ، میتوان به عنوان نمونهی تاسف بار ازاین گونه تبعیضهای سلیقهای یاد کرد. باید پرسید سال گذشته مسئولان محترم چه مقدار از بودجهی مرکز را صرف ساخت فیلمهای داستانی از نوع تجربهی اول یا مستند و یا انیمیشن کردند؟ (بحث بلند و کوتاهی آنان به کنار.)
پرسش دیگر این که، آیا نمیتوان با استناد به همین اساسنامهی بشدت مبهم و نارسا،بودجه را در آغاز هر سال براساس آئین نامهای روشن و از پیش طراحی شده ،به اِنصاف به هر بخش اختصاص داد؟ پاسخ بازهم “نه” خواهد بود .زیرا دست بردن به ارقام بودجههای تصویبی ، به اصطلاح( ازاین جیب به آن جیب ریختن)،همچنان از اختیارات مدیر باقی میماند.
اینکه همیشه کسانی پیدا میشوند که با طرحهای بدیع و مشعشع شان قصد متحول ساختن عالم سینما و هنر را دارند، و برای رسیدن به اهدافشان حاضرند زمین را به زمان بدوزند، فی نفسه اشکالی ندارد. ایراد به آنهائی نیست که به هر ترتیب میخواهند افکارشان را محقق گردانند، و شترشان را از سوراخ سوزن بگذرانند؛ اشکال به اساسنامههائی است که روزنهی سوزن را به دروازهای برای گذردادن کاروان شترها فراهم میکند. ایراد به مدیرانی است که یا این نقیصهها را حُسن میبینند ویا چشم خود را بر آنها میبندند.
نمونهای بیاوریم از این که چگونه طرحی همسو با اهداف این مرکز جایش با پروژههای بشدت ناهمسو عوض میشود. سال گذشته طرحی به تصویب مدیریت مرکز گسترش رسید بنام “صد سند” طرحی جذاب که ظاهراً از ابتکارت همان مدیریت بود و بلاتکلیف رها شد. آیا با بودجهای که تنها برای ساخت یک فیلم سینمائی هزینه گردید، نمیشد پروژه صد سند که سهل است، دویست سند را هم مستند کرد؟ پروژه صد سند حتی اگر اندیشهی یکنفر هم باشد، با اهداف این مرکز که ساخت فیلمهای مستند به هر تعبیری از اولویتهای آن است ،همخوانی داشت. زیرا ساخت آنها (چنانچه سندها خوب انتخاب میشدند)، مجموعهای پدید میآورد که موجی از مستندهای جذاب، همراه با موضوعهای مرتبط را میتوانست به همراه داشته باشد. اما در عوض، سلیقهی شخصی مدیریتی، باعث شد که کلّ طرح کنار گذاشته و موضوعی بیربط جایگزین آن گردد.
نتیجهی چنین سوء تعبیری آیا جز این بود که ، برای ساخت سه فیلم تبلیغاتی، دهها مستندساز که میتوانستند حداقل یک سال را با خاطری آسوده به کارشان بپردازند، ماٌیوس و خانه نشین کرد؟
افزون بر تعبیر دل بخواه مدیریتی،میبایستی به اِعمال نفوذ مدیران بالا دستی نیز اشاره کرد. زیرا براساس قانون سلسله مراتبی، مدیر مرکز ، منصوب از سوی معاونت سینمائی است و معاونت سینمائی، منتصب وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ، وخودِ وزیر، برگزیدهی رئیس جمهور است. بنابر این هر یک از آنها بر اساس “قانون سلسله مراتب”،موظف به فرمان برداری از رئیس مافوق خود هستند. در صورت خود داری از اجرای اوامرمافوق، یا باید استعفا دهند و یا منتظر حکم بر کناری خود باشند. که معمولا عافیت اندیشی ، اجرای اوامر را توصیه میکند.
بنا بر این برای کاهش از تعبیرهای سلیقهای و فشارهای سلسله مراتبی،همان گونه که اشاره شد، نخست باید برای هر یک از این سه نوع شاخه از سینما ، مرکزی جداگانه در نظرگرفت.اما تا اجرائی شدن چنین قانونی به ناچار باید به تفکیک بودجهی جداگانه برای هر بخش پافشاری کرد و امید وار بود که مدیران به آن تعهدات پای بند باشند. اما آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ با استناد به گفتههای مدیریت کنونی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری ایسنا که در تاریخ هفده مهر امسال انجام شده، چنین امکانی بعید به نظر میرسد.
اینک بخشهایی از آن گفتگو را با هم مرور میکنیم:
بودجهٌ ما صرف فیلمهائی شده که هیچ نسبتی با وظایف این مرکز ندارد و حدود ۹۰ درصد بودجه ی سال گذشته “مرکز گسترش را این فیلم ها ضایع کردهاند.”
درچند سال گذشته هیچ شورائی در مرکز نبوده و دوستان ،خودشان را کارشناس و صاحب نظر میدانستند و دربارهی طرحهای مختلف،تصمیم میگرفتند.که البته این کار خلاف قانون نبوده اما خلاف عقل و تدبیر است.
معتقدم در این سالها نسبت به حوزهی سینمای مستند و به لحاظ معیشت به مستند سازان، ظلم مضاعف صورت گرفته و بودجه هائی که صرف شده بسیار کم بوده است.در واقع آنچنان که باید به معیشت مستند سازان توجه نشده و نتیجهی کار این شده که در این سالها آثار قابل توجه کمی را دیدهایم.
پرسش اینجاست، آیا این ظلم مضاعف نسبت به انیمیشن سازان و یا به سازندگان فیلم کوتاه یا فیلم اولیها که مرکز گسترش خود را متولی صیانت از آنها میداند ،نرفته است؟
این که مدیر کنونی مرکز گسترش ،عنایت ویژهای به سینمای مستند دارند،برای مستند سازان ،موهبت به شمار میآید ولی ایشان تا چه اندازه میتوانند اعتدال را در مورد شاخههای دیگر بر قرار کنند؟ زیرا به هر یک از بخشهایی که مرکز گسترش خود را متولی امور آن میداند،چنانچه به درستی رسیدگی نشود ، ظلم میرود . فرقی نمیکند که ظلم به کدام یک باشد.ظلم ، به هر حال ظلم است. تنها زمانی میتوان از وقوع ظلم جلو گیری و یا آنرا به کمترین میزان کاهش داد که وظایف مرکز گسترش به درستی و روشنی مشخص گردد.
“در حال حاضر مرکز گسترش در حوزه انیمیشن ، یک مزیت دارد و آن هم نگاه متمرکز به این حوزه جهت تولید انیمیشنهای الگو است.در این راستا حمایت از پایاننامههای دانشجویی معتبر که واجد شرایط سرمایهگذاری باشند و شورای کارشناسی هم، ارزیابی مثبتی نسبت به آنها داشته باشد،حمایت جدی از انیمیشنهای هنری و نیز حمایت از تهیهکنندگانی که مایل به سرمایه گذاری در سینمای انیمیشن ایران باشند، در دستور کار مرکز گسترش قرار دارد.”
نکته همین جا است که اساساً “مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی” وظیفهای ندارد که پاسخگوی شناسائی استعدادهای درخشان در عرصهی سینمای انیمیشن باشد. بلکه باید هّم خود را بر شناسائی مستند سازان مستعد بگمارد. وظیفه شناسائی استعدادهای درخشان در زمینههای دیگر ،متولیان همان حوزه را میطلبد.
اینکه مدیران گذشته و حال در این مرکز بر این رویهی معیوب پافشاری میکنند که همهی انواع سینما باید مرکزیتشان در اینجا باشد، تکرار دور باطلی است که سرانجامِ اسفبار و محتوم آن از هم اکنون قابل پیش بینی است.
مهمترین خواستهی فیلمسازان هر سه شاخه از سینما میبایستی مصراً، استقلال خود از دیگر انواع یاد شده باشد. زیرا رشد و شکوفائی هر کدام به این استقلال بستگی دارد، ونه در هم لولیدن آنها. مدیریت متمرکز و بودجهی جداگانه برای هر یک از عرصههای یادشده، میتواند از بنبستی که سینماگرانِ این عرصهها را ،که سالیان دراز گرفتار خود کرده است، نجات دهد. هر راه دیگری، جز شادی گروهی و نارضایتی گروه دیگر را در بر نخواهد داشت.
“ما در مرکز گسترش ، فیلم کوتاه حرفهای تولید میکنیم. فیلم کوتاه ضمن این که واجد اصالت هنری و حرفهای است ،شروعی برای تربیت یک فیلمساز و ورودش به سینمای مستند محسوب میشود.”
چه نتیجهگیری عجیبی؟! کسی میآید و فیلم داستانی کوتاه از نوع حرفهای می سازد،تا بجای آنکه به سینمای داستانی بلند راه پیدا کند، به سینمای مستند نزدیک شود! تا کنون رسم بر این بوده که ساخت فیلم داستانی کوتاه، آغازی بوده برای ساخت فیلم داستانی بلند.این که فکر کنیم کسی از تجربه با فیلم داستانی میتواند به ساختن فیلم مستند برسد، اگر نگوئیم امری محال، که نادر است. اما عکس آن بسیار اتفاق افتاده است.
“مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، یک امکان بینظیر برای سینمای ایران است و مهم ترین مرکز فیلمسازی در کشور محسوب میشود ، چرا که همهی آنچه دولت برای حمایت از سینمای ایران دنبال میکند، در مرکز گسترش اتفاق میافتد.هر چند این قضیه کار ما را سخت میکند و ضروری است مدیران بالا تر هم به آن توجه کنند.”
در واقع آنچه ایشان نکته قوت میدانند ،همانا نقطه ضعف مرکز بشمار میآید. زیرا این مرکز به خاطر عناوین و اهدافی که بیحساب یدک میکشد، همواره خود را در معرض آسیبها ، نقدها و مواٌخذههای جدی کسانی قرار میدهد که حقشان در قانون نارسای آن مرکز نادیده انگاشته شده است.چه حُسنی دارد که اهداف پراکنده و گسسته از هم را به خواهیم با سلیقه ی شخصی خود مدیریت کنیم وسامان بخشیم؟
چه بسا مدیران بالاتر در ارشاد هم به این ضعف اساسنامهای در مرکز گسترش توجه دارند ، و حاصل پر رنگ آن تاکنون ، اِعمال نفوذ در تحمیل پروژههای سفارشی به مرکزی بوده که در جاهای دیگر به سادگی و بدون درد سر، امکان جا انداختن آن، میسر نبوده است!
در نظر بگیرید اگر سازمان سینمائی فارابی ، پروژه لاله را تصویب و تعقیب میکرد، چه نتیجهای به بار میآمد؟ چنین اقدامی جز اعلام جنگ به دست اندرکاران سینمای گیشه چیز دیگری نمیتوانست باشد. آیا اهالی سینمای گیشه همچون مستندسازان عزیز،ساکت و منفعل میماندند؟ مسلماً نه. آنها چنان اعتراضی میکردند که حتی گوشهای سنگین هم ناگزیر از شنیدن آن میشد.چنان هیاهوئی به راه میانداختند که متولیان و مجریان آن را وادار به عقبنشینی میکرد اما ما مستند سازان بردبار چه کردیم؟ هیچ.
“دکتر ایوبی در مصاحبهای به این موضوع اشاره کرده بود که (تولید فیلمهای اول) میتواند جزو اهداف مرکز گسترش باشد.اما هنوز ابلاغ رسمی صورت نگرفته است. با این حال شنیدهام که ایشان نسبت به اینکه مرکز،این کار را دنبال کند،اعلام تمایل کرده و من هم علاقمندم این اتفاق بیافتد.چون حضور فیلمهای اول در مرکز گسترش ، شور و نشاط و گرمی میآورد.”
پرسش اینجاست که ساخت فیلمهای بلند داستانی قرار است چه شور و نشاطی در مرکزی بوجود بیآورد که الویت اول و آخرش ساخت فیلمهای مستند است؟ آیا این همان پوست خربزهایی نیست که مدیران پیشین هم پایشان را روی آن گذاردهاند؟. مرکزی که اولویت اولش ساخت فیلمهای مستند است، هرگز از ساخت فیلم داستانی بهرهای نصیبش نخواهد شد که از آن احساس شور و شعف نماید.آیا سازمان سینمائی فارابی،شبکهی نمایش خانگی،سازمان حوزهی هنری و…دیگر سازمانهای ریز و درشت که عرصهی تاخت و تاز، فیلمهای داستانی بلند و کوتاهاند، بس نیستند که مرکز گسترش نیز باید به عرصهی دیگری برای جولان آنان تبدیل گردد؟
به خاطر خدا بگذارید “مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی” ، همان گونه که از نامش پیداست ، خانهای باشد برای مستند سازان. باور کنید چند هندوانه را نمیشود با یک دست برداشت. آزموده را آزمودن خطاست.
“نکته ی قابل تامل این است که در چهار سال گذشته بدون تحقیق همهی اتفاقات خوب گذشته نادیده گرفته شده دقیقاً نکته قابل تامل اینجاست که چه بسا مدیریت چهار سال گذشته نیز اندیشهی امروز شما را داشته، و فکر میکرده مدیر پیش از وی مسبب همهی ناکارآمدیها و گرفتاریها بوده و خود را ناجی سینما میپنداشته است؟! از کجا معلوم مدیر پس از شما نیز با همین ادبیات نسبت به مدیریت شما داوری نکند؟! اگر خواهان محیطی به دوراز داوریهای نابجا هستیم، “اصل” را درست کنیم . فروع ،خودش درست خواهد شد.