یادداشت هیات موسس
در توضیح جبر ساختاری و رجحان و امتناع و اقدام نسل سوم مستندسازان
محمد تهامی نژاد (عضو هیات موسس)
نخستین جرقه های تشکل، در سندیکای کارگردانهای تلویزیون و در روزهای پس از پیروزی انقلاب زده شد و بیشتر، حاصل تفکر سیاسیای بود که در نهاد تعریف نشده بود . آن سندیکا به نتیجهای نرسید .
سینماگران ایران دربخش خصوصی هم از سالهای پایانی دهه پنجاه خواستار تشکل صنفی- سندیکایی بودند. هم آنها بودندکه موضوع رابطه تازهی سینمای ایران با واردات فیلم را مطرح کردند.
آن سندیکا هم بهدلایل سیاسی، امکان بروز نیافت. راه افتادن خانه سینما حاصل تفکر بخش دولت برای ارتباط با یک مجموعه منسجم سینمایی بود که معماران دولت، پیش از این تصمیم گرفته بودند ساختار پیشینی آن را از هم بپاشند و حالا که نسلی تازه بوجود آمده بود، میشد آن را نهادینه کرد و با آن به گفتگو نشست.
این تشکل، خود را در سینمای داستانی تعریف میکرد. در آغاز دههی هفتاد شمسی، نخستین جوانههای مستندسازی در بخش خصوصی ظاهر شد. چندین شرکت به تولید پرداختند ولی مستندسازها هویت صنفی نداشتند. رابطهی مستندساز با سرمایهگذار، تهیهکننده و تولید، تعریف جدی نداشت.
سینمای مستند پیش از این به عنوان حرفه (و نه تشکل) در وزارتخانه و تلویزیون تعریف شده بود. به همین دلیل شاید هم خانه سینما حق داشت که بر اساس تفسیرش نمیخواست این نیروی نوظهور و ناهمگن را به جمع خود بپذیرد.
مستندسازان فعال، بیشتر فارغالتحصیلان مدرسهی تلویزیون و دانشکدهی هنرهای دراماتیک و هنرهای زیبا بودند که حالا خود را به جریان بازار وارد میکردند. ولی قوانین بازار را کمتر میدانستند و به همان تفکر سندیکای کارگردانها و تولید شخصی و هنری چسبیده بودند که خوبیهایی هم داشت وآثار گرانقدری هم بوجود آورد.
در اواسط دهه هفتاد، فکر میکردیم که هم برای تأسیس تشکل کوچک خود به پشتیبانی جمع بزرگتری نیاز داریم و هم اینکه جز پیوستن به خانه سینما راهی نداریم. نه این که فقط جاذبهی خانه سینما ما را بهسوی خود کشیده باشد بلکه راه جبری ما را تعیین کرده بود. بر مبنای همین جبر نهادینه شده بود که سرانجام مقاومتها فرو ریخت و ما هم آمدیم داخل. پس در این مرحله اختیار و قدرت تصمیمگیری و استدلال ما پیروز نشد بلکه تفکری مقدم بر خواست مدیران خانه سینما راه ما را هم تعیین کرده بود.
بدون در نظر گرفتن این فرضیه، گاهی خیال میکردیم که منطق ما در سه شاخهای بودن سینما و بیمعنا بودن خانه بدون تمام اعضایش،آنقدر قوی بوده که آنها مجبور به پذیرش این شاخه شدند. در صورتی که وظیفه ما یادآوری ظرایف همان مفهوم جبر ساختاری به تجسم عینی ناقص و فراموشکار آن بود.
منظور ما از پیوستن به خانه سینما، ایجاد یک تشکل قانونی بود. ما به دنبال تشکل مستندسازان بودیم و پیوستن، این فرصت را برای ما به وجود آورد که نیروهای خود را بشناسیم و از آن یک مجموعه به وجود بیاوریم که پیش از آن نبود. در عین حال که تا بالاترین سطح هرم بالا میرفتیم، در ذهن پیگیرترین مدافعان امروزی، حتی آن هیات مدیرهای که زمانی خود من را مسئول فراهم آوردن امکان ثبت انجمن در وزارت کشور کرد و یاآنها که فکر “خانه مستند “را مطرح کردند و میکنند، رجحان استقلال وجود داشت.
اما تعریف و یا امکان عملی برای گریز از جبر ساختاری موجود نبود. پس آیا اساساً «اختیاری» وجود داشت؟ در این مدت، اختیار، در همان پارادوکس، خود را به صورت نوعی امتناع با معنا، به شدیدترین و عینیترین شکل موجود نشان داده است.
فارغ از جبر و رجحان و اختیار و این امتناع با معنا، مستندسازی عمومیت یافت. همهگیرشدن تبدیل فیلم به ویدئو و ویدئو به دوربینهای دیجیتال و حتی موبایل در این زمان رخ نمود و مستندسازی، یک رویکرد تازه به جهان اجتماعی شد. من در مقالهای ، نام فعالان این دوره را گذاشتم «نسل سوم مستندسازان ایرانی». آنها نان خودشان را نیز میبایست از این راه در میآوردند و راههای متنوعی را میآموختند.
بستر کار ما
پیروز کلانتری (عضو هیات موسس)
آدم خوشحافظهای نیستم و بهخصوص جزییات در ذهنم نمیماند. این امید را هم دارم که در نوشتههای مختاری و تهامینژاد شرح و تفسیر ماوقع شکلگیری تأسیس انجمن مستندسازان سینمای ایران بهدرستی و کمالی، بینیاز از یادها وگفتههای من به انجام برسد. در اینجا تنها در بارهی شرایط و دورهی تاسیس انجمن مختصری میگویم و امیدوارم به کاری بیاید.
سال ۱۳۷۵ که ابراهیم مختاری برای نوشتن اساسنامهی انجمن جلو افتاد و از تهامینژاد و بعد از من هم خواست که باشیم، در سینمای مستند ایران هم سال خاصی است. در این سال مجموعهی «کودکان سرزمین ایران» به تهیهکنندگی محمدرضا سرهنگی در گروه کودک شبکهی دو تلویزیون (با مدیریت عسگرپور) در سال دوم تهیهاش بود؛
مجموعهای در ۵۲ بخش که میشود گفت آخرین تولید جدی در فورمت نگاتیو و آخرین تولید جدی تلویزیون در زمینهی مستند بود. این مجموعه از سویی فیلمسازهایی را که مستند میساختند، جمع آورد،
آخرین ظرفیت باقیماندهی مدیریتی تلویزیون را همراه سینمای مستند کرد و با حضور فعال مرتضی پورصمدی (بهترین فیلمبردار سینمای مستند ما در فرمت نگاتیو) در اغلب بخشهای آن، گویی بیش از آنکه یک سرآغاز برای یک دوران تازه باشد، پایانی بر یک دوران سپری شده بود؛ دوران سیطرهی تلویزیون، فرمت نگاتیو و نوع مستندسازی تلویزیونی بر سینمای مستند ما.
جالب اینکه هرسهی ما که راه افتادیم برای تأسیس انجمن، تلویزیونی بودیم (من البته سال ۱۳۶۱ از تلویزیون آمده بودم بیرون) و سنی هم برمان گذشته بود. من این را نشانهی ذهنیت و درک ضرورت اصلاح از درون و متصل به سنت مستندسازی ایران در میانمان میدانم و هنوز فاصلهای مانده بود تا سال ۱۳۷۶ به بعد و بهخصوص دههی ۱۳۸۰ که دورانی یکسر تازه از حضور و غلبهی ذهن و زبان نسلی جوان و نوخواه در سینمای مستند ما بود.
این واقعیت و وضعیت را گفتم تا تاکید کرده باشم بر آن زمان بهمثابهی نقطه عطفی در گذر از دوران اتصال سینمای مستند ما به تلویزیون. به دورانی تازه که سینمای مستند ما باید در چند وجه خود را باز میشناخت و باز مییافت.
در وجه درک و دریافت دوران دیجیتال، در وجه مستقل شدن و در وجه پیوند یافتن با زندگی پرالتهاب و پرتکاپوی شهری؛ بهعنوان نبض تپندهی تکاپوی جامعهای در طلب اختیار و آزادی، که در تولیدهای تلویزیونی و حتی در سینمای مستند ما- تا آن زمان- جای مهمی نداشت و موضوع درکناری بود.
در چنان زمانهای حرکت برای راه انداختن یک تشکل صنفی، الحق از شخصیتی چون مختاری برمیآمد که هم متصل به– و در عینحال فاصله دار با- سنت مستندسازی دههی چهلیمان بود و هم در فیلمهای دههی هفتادش نشان داده بود که چه اندازه درست و جذاب در طلب یک ذهن و زبان تازه برای سینمای مستند ماست. از این هر دو خصوصیت مهمتر اینکه او ذهنیت معطوف به نهاد و نظامسازی داشت و دارد.
من فکر میکنم ما سه نفر، در ترکیبی از خودآگاهی و نابهخودی درک و حسمان، محمل نیاز و درک یادشده از آن دوران بودیم و از این بابت به خود میبالم و بسیار خوشحالم که در کنار دوستان بزرگ خودم مختاری و تهامینژاد در این حرکت نقش داشتم.
سیفالله داد و مستندسازان
ابراهیم مختاری (عضو هیات موسس)
اولینبار در مرداد سال ۷۶ سیفالله داد را در خانه سینما دیدم. در آن زمان عضو هیات موسس بودم و با محمد تهامینژاد و پیروز کلانتری میخواستیم انجمن مستندسازان را تاسیس کنیم و چون رسمیت یافتن انجمنهای صنفی سینما در گرو عضویت در خانه سینما بود در پی عضویت انجمن در این مرکز صنفی بودیم.
کار سخت بود؛ چون سابقه نداشت انجمنی که ارتباطی با سینما به شکل سنتی آن (به معنای نمایش در سالنهای سینما) نداشت به عضویت خانه سینما درآید یا اساساً تشکیل شده باشد. با این حال ما با بعضی از اعضای هیاتمدیره خانه سینما (۱) به صورت غیررسمی گفتوگو و تا حدودی نظرشان را جلب کرده بودیم.
ما در جلسه تصمیمگیری، خواستهمان را برای عضویت در خانه سینما توضیح دادیم. یکی دو عضو هیات مدیره سوالهایی کردند و دست آخر، رئیس هیات مدیره (سیف الله داد) گفت: «خانه سینما برای سینما تاسیس شده؛ نه مستندسازی!» گفتیم: «مگر فیلم مستند، از جنس سینما نیست؟» گفت: «[در خانه سینما] نه! منظور از سینما فیلمهاییست که در سالنهای سینما اکران میشود.»
گفتم: «پس نام خانه سینما را بگذارید خانه سینمای اکران! وگر نه سینما از ثبت حرکت روی نوار فیلم شکل میگیرد و میتواند داستانگو باشد؛ مثل آنکه شما میگویید؛ یا مستند باشد مثل آنکه ما در پی آنیم.»
گفت: «سینمای مستند وابسته به کمک دولت و تلویزیون است و شما باید از تلویزیون (دولت) کمک بخواهید.» تهامینژاد گفت: «مگر پول سینمای شما را دولت نمیدهد؟» گفت: «چرا. اما این چه دخلی به مستندسازی دارد؟» تهامینژاد معصومانه ساکت ماند؛ و البته ما هم. داد ادامه داد: «اگر بخواهید جواب میدهم… سینمای ما را دولت اشغال کرده است.» من جان تازهای گرفتم و گفتم: «سینمای مستند را هم دولت و تلویزیون اشغال کردهاند.» سیفالله داد کوتاه نیامد و در پایان صحبتش رو کرد به من و گفت: «شما عضو کانون کارگردانها هستید. آقای تهامینژاد هم عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینماییست.
بقیه هم میتوانند در انجمنهای موجود عضو شوند و نیازی به اینکه یک انجمن تازه تاسیس کنید نیست. خانه سینما نمیتواند چنین انجمنی را بپذیرد.»
تشکر کردیم و گفتیم به کوشش برای تاسیس انجمن ادامه خواهیم داد. من سیفالله داد را به عنوان سینماگر دولتی می شناختم. شنیدن این که «سینما را دولت اشغال کرده» از زبان او و در میان جمع برایم کنجکاوی برانگیز شده بود.
چند ماه طول نکشید که دولت اصلاحات تشکیل و سیفالله داد معاون سینمایی وزارت ارشاد شد. روزی از مدیر دفترش وقت گرفتم، به دیدارش رفتم و مقام تازه را به او تبریک گفتم و گفتم: «آمدهام راجع به سینمای مستند صحبت کنم.» گفت: «فلانی، اشتباه آمدهای. باید به خانه سینما بروی. من دیگر رئیس هیات مدیره خانه سینما نیستم.» گفتم: «من به دیدن معاون سینمایی وزارت ارشاد آمدهام که متکفل سینمای ایران است و سینمای مستند یکی از شاخههای این سینماست.»
گفت: «شما که این همه از سینمای مستند حرف میزنی، میشود اسم چند کارگردان و چند فیلم مستند را بگویی؟» گفتم: «اجازه بدهید جلسهای با حضور تعدادی از کارگردانهای مستندساز برگزار کنیم.» هفته بعد با کامران شیردل، خسرو سینایی، محمد تهامینژاد، محمدرضا مقدسیان، پیروز کلانتری، بهرام عظیمپور و چند نفر دیگر در دفتر معاون سینمایی وزارت ارشاد جمع شدیم و نزدیک به یکی دو ساعت با سیفالله داد راجع به مسائل سینمای مستند گفتگو کردیم.
گمان می کنم از آن تاریخ تصور سیف الله داد نسبت به سینمای مستند ایران تغییر کرد. چنان که در بهمن ماه ۱۳۷۶ انجمن مستندسازان تشکیل شد و به عضویت خانه سینما درآمد.
بخشی از مقالهی منتشر شده در ایسنا به مناسبت درگذشت سیفالله داد (خبرگزاری ایسنا: ۹/۵/۸۸ روزنامه بانیفیلم: ۱۰/۵/۸۸ و روزنامه توسعه ۱۰/۵/۸۸)
اما کوشش ما برای گشایش درِ خانه سینما به روی انجمن مستندسازان بر این استدلال بنا شده بود که اگر خانه سینما خانه سینمای ایران است سینمای مستند ایران هم باید بتواند در آن حضور پیدا کند اما اگر این خانه خانه سینمای اکران است این را اعلام کنید تا ما از عضویت این انجمن در خانه سینمای اکران منصرف شویم. خانه سینما که واقعاً خانه سینمای اکران بود حالا در برابر دو گزینه قرار گرفته بود. یکی خانه سینمای ایران و دیگری خانه سینمای اکران.
بدیهی بود آن ها نمیخواستند خانه سینما را به خانه سینمای اکران تقلیل بدهند و ما با این استدلال در واقع خانه سینمای اکران را به خانه سینمای ایران ارتقا دادیم. آنها (مقصودم مدیریت وقت خانه سینما و آن گروه از فعالان صنفی که نمیخواستند ما به خانه سینما برویم) نمیتوانستند از زیر بار این پرسش اساسی در بروند و سعی کردند مدتی را به دفع وقت و سکوت بگذرانند که گفتیم پرسش و مسالهمان با خانه سینما را مطبوعاتی و رسانهای میکنیم. که این کار را هم کردیم و مواد نظری لازم برای پیش بردن موضوع را در اختیار رسانهها قرار دادیم. به هرحال هیات مدیره خانه سینما رای به عضویت انجمن مستندسازان داد و مجمع عمومی خانه سینما هم این عضویت را تصویب کرد و انجمن مستندسازان (متشکل از کارگردانهای مستندساز) به صورت رسمی به عنوان یک انجمن صنفی، عضو خانه سینمای ایران شد.
۱- انیمیشنسازان به عنوان سازندگان تیتراژ فیلمهای سینمایی در خانه سینما عضو بودند. استدلال مستندسازان برای شناسایی انجمن مستندسازان به عنوان شاخهای از سینمای ایران که سینمای انیمیشن را هم شاخه دیگری از سینما معرفی میکرد موجب شناسایی انجمن انیمیشنسازان به عنوان نماینده شاخه سینمای انیمیشن ایران شد.
۲- مطالبی که در پرانتز آمده، در بازنویسی به متن اضافه شده است.