مرور فیلم «جاهای خالی پر شود» با میلاد خالقی‌منش

دوشنبه ۸ دی, ۱۳۹۹

 

جاهای-خالی-پر-شود
جاهای-خالی-پر-شود

چرا جاهای خالی پر شود را دوست دارم؟!

میلاد خالقی‌منش

فیلم جاهای خالی پر شود را دوست دارم چون دور از تکلف و خودنمایی‌ست. چون می‌شود شخصیت‌هایش را باور کرد و به آنها نزدیک شد. چون با یک داستان دیدنی مستند مواجهیم که آدمهایش، لحظاتش، قابهایش و تدوینگرش به ما دروغ نمی‌گویند.

ملینا دختربچه‌ی ده-یازده‌ساله‌ای که والدینش از هم جدا شده‌اند و ازدواج‌ مجدد کرده‌اند، شخصیت اصلی فیلم است. او در میانه‌ی گفتگوها و بحث‌های خانواده‌ی مادرش که با آنها زندگی می‌کند مدام مجبور است قضاوت کند، تصمیم بگیرد و در میدان حواشی‌ تصمیمات والدینش ناخواسته نقش اصلی را بازی کند.

عطیه زارع ، خاله‌ی ملینا پشت دوربین قرار گرفته و از قبل تکلیفش با خودش، قابها و شیوه‌ی روایتش روشن است. این‌ها را می‌شود در دوربین اکثرا ثابت کارگردان یافت که می‌داند چه قصه‌ای قرار است جلوی دوربینش روایت شود. کارگردان می‌داند خواهرزاده‌اش چه می‌کند و مساله‌ای که می‌خواهد روایت کند دقیقا چیست.

اینها به او فرصت می‌دهند که قابهایش را هوشمندانه‌تر و کارگردانی شده‌تر ببندد. ژست اینکه در قصه دخالتی ندارد را نگیرد و هر جا که لازم می‌داند سراغ نقش خاله بودنش برود و هوشمندانه به پیشبرد قصه که دارد از ریتم می‌افتد کمک کند.

خاله است و بی طرف نیست. لااقل خیلی طرف پدر ملینا نیست. این را پنهان نمی‌کند نه از نگاهی که از پشت توری پنجره به ماشین پدر می‌کند نه در دیالوگهای خارج از قابش که بسیار ظریف قصه را هدایت می‌کنند.

اعضای خانواده‌ی عطیه زارع بی محابا و بی نقاب جلوی دوربین حاضرند. این امنیت جذاب را کارگردان به آنها هدیه داده و همینجاست که باورپذیری فیلم را دوچندان می‌کند .لحظاتی که آدمها بی‌اخلاقی می‌کنند و از اینکه افکارشان به تصویر کشیده‌شود نمی‌ترسند و کارگردان هم افراطی در اخلاق‌مداری نمی‌کند.

او موضع خود را بی آنکه به واقعیت صدمه‌ای بزند با ظرافت جا می‌اندازد. پدربزرگ را با سکانس لاک و بازی با ملینا معرفی می‌کند. و بدون لکنت پلان اول معرفی برادرش را به تصویری از او که موهای مردانه‌اش عریان از دور پیشبندش بیرون زده‌اند و در حال سلاخی مرغ است اختصاص می‌دهد. فیلم به ما اجازه می‌دهد بفهمیم گره کار ملینا در خانواده‌اش کجاست.

خانواده‌‌ی ملینا نه قدیس و قهرمانند نه متهم و مقصر. آدمهای معمولی‌اند . آدمهای معمولی که در بحرانی واقعی درگیر شده‌اند. دروغ نمی‌گویند و می‌گذارند مساله‌ی ملینا جلوی دوربین کالبدشکافی شود .

تدوینگر هم در طول روایت قصه به استثنای ریتم کند نیمه‌ی اول به خوبی در کنار فیلم قرار گرفته است . او بسیار زیرکانه و از حاشیه‌ی گقتگوی کوتاهی بین پدربزرگ و مادربزرگ نهایت استفاده را می‌کند که یادآور شود این حجاب بی‌منطق در حضور محارم هم دروغ نیست. که هم کارگردان و هم خانواده‌اش حواسشان به دوربین هست و از این واقعیت ابایی ندارند. که حواسشان هست دوربینی که قرار است این فیلم را بر روی پرده به نمایش بگذارد، در حریم خانواده‌ نامحرم است . این آگاهی سوژه‌ها از کارکرد دوربین و اخلاق‌مداری کارگردان در برابر دوربین نامحرم از یک طرف و باورپذیر و جذاب بودنشان از طرف دیگر، بند باریک و ترسناکیست که معمولا کمتر کارگردانی در سینمای مستند می‌تواند تا انتهایش را به سلامت برود و به یکی از دو طرف سقوط نکند.

اما بیش از هر چیز آنچه که « جاهای خالی پر شود » را از یک اثر استاندارد تبدیل به یک فیلم خوب و به یادماندنی می‌کند دو تصمیم هوشمندانه و هنرمندانه عطیه زارع است در روایت قصه .

نخست جایی‌ست که کارگردان برای به تصویر کشیدن گفتگوهای درونی ملینا خارج از تاثیر اطرافیان از دوربین موبایل استفاده می‌کند. هرچند ملینا به آندازه‌ی کافی شهامت و گستاخی دارد که در حضور خانواده حرفش را بی لکنت بزند. اما مغناطیس و جانب‌داری خانواده باعث می‌شود نتوانیم بدون نویز و خالص با نظرگاه ملینا درباره‌ی این بحران خانوادگی و رفتار پدر و مادر و اطرافیانش آشنا شویم. این تمهید و تصمیم خلاقانه‌ی تنها گذاشتن ملینا با گوشی موبایل ما را مدام به دنیای بی‌واسطه و شخصی ملینا می‌برد. او جلوی دوربین آرایش می‌کند. با اسباب بازی‌هایش ور می‌رود و گاهی هم می‌گوید که چرا دل خوشی از پدر و مادرش ندارد.

اما سکانس اوج قصه که به درستی پایان‌بخش فیلم هم شده لحظات تکان‌دهنده و اثر گذاری‌ست که عطیه زارع خواهر و خواهر‌زاده‌اش را در خلوت بی واسطه‌ی ماشین مادر به دادگاه دوربین می‌برد. جایی که به قول عباس کیارستمیِ فیلمِ زالو :« قرار است این دوربین بین من و تو( بهمن کیارستمی) قضاوت کند».

اینجا نیز همه چیز بر وفق مراد کارگردان پیش می‌رود. یخ ها باز می‌شود و ملینا به قول خودش که فهمیده چه کار کرده و چوغولی خودش را پیش خاله/کارگردانش می‌کند « حق مادرش را کف دستش گذاشته». اما آیا واقعا این اتفاق افتاده ؟! زارع باهوش می‌داند که نه . ما هم می دانیم که نه. مایی را که کارگردان در مقام قاضی گذاشته. میزانسن و جای دوربین را به خاطر بیاورید. یک طرف مادر و یک طرف ملینا. در خلوتی که به دادگاه مادر و دختر می‌ماند، قاضی ما هستیم. دقایق ترسناکی برای بیننده‌ی قاضی که مدام حق را از یکی می‌گیرد و به دیگری می‌دهد.

اما آیا حق با ملیناست که پیروزمندانه می‌گوید حقش را کف دستش گذاشتم ؟! . فیلم چند ثانیه‌ی دیگر و بعد از خروج ملینا از ماشین به ما فرصت می‌دهد که با اشکهای عاجزانه‌ی مادر در تنهایی، به موضع کارگردان نزدیک‌تر شویم که حق و حقیقت پیچیده‌تر از این حرفهاست.

مرور فیلم «جاهای خالی پر شود» با میلاد خالقی‌منش
دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *