سلسله نشستهای بینارشتهای اعضای انجمن مستندسازان با اندیشمندان
نشست هشتم: پرویز پیران
در نشست هشتم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان مطرح شد:
معنای آزادی، شناخت جبر است/ گفتگوی تمدنها، چلوخورش است/ نظریه باید از زمین به آسمان برود و نه از آسمان به زمین بیاید./ مدرنیته ایرانی خوابی بریده بریده و به زبانی دیگر است؛ یک شیر بی یال و دم و اشکم./ باید گروههای مختلف کاری تشکیل بدهیم و روی جنبههای مختلف تاریخ ایران مطالعه کنیم.
به گزارش روابطعمومی انجمن مستندسازان سینمای ایران، نشست هشتم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با دکتر پرویز پیران جامعهشناس، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، مشاور ارشد سازمان ملل متحد و عضو هیئت علمی آکادمی سوئیس برای توسعه، با عنوان «نظریهی راهبرد و سیاست سرزمینی جامعهی ایران»، بعد از ظهر روز یکشنبه، ۱۳ اسفند ماه ۱۴۰۲ با حضور جمعی از اعضای انجمن مستندسازان سینمای ایران در کافه تاریخ برگزار شد.
در ابتدای نشست، دکتر پرویز پیران درباره نسبت «استبداد» مطرح شده در متون غربی با جامعه ایران گفت: من بعد از انقلاب اسلامی، شغل تدریس خودم را در آمریکا رها کردم و به ایران برگشتم. آنزمان، در دو کلاس در دانشگاه تهران درس میدادم. روزها میگذشت و شرایط انقلابی هم آنزمان حکمفرما بود. روزی که تدریس را در دانشگاه تهران شروع کردم، هفت نفر دانشجو داشتم و به لطف دانشجویان، کلاس من هفته بعد پر از دانشجو شد و محل کلاس مرا تغییر دادند. احساسم این بود که آدم درجه یکی هستم و خود هیولای درون آدم، همیشه هست. ناگهان، موقع تدریس این حس بر من مستولی شد که من دارم چه میگویم؟ و برای چه کسی دارم حرف میزنم؟ آیا ما اینها را طوطیوار تکرار نمیکنیم و چه ارتباطی میان این گفتهها و جامعهی ما وجود دارد؟ همه میگویند تحولات این جامعه غافلگیرانه است ولی مگر ممکن است چنین باشد؟ اینگونه شد که من از درون فروریختم. اینجا بود که به ذهن من رسید تا راهحلی پیدا کنم. زیرا تمامی این متون غربی هستند و اکثر آنها، ترجمههای ناقصی دارند. چون زبان غربی و زبان ما با هم منطبق نشدهاند، اکثر ترجمهها طوری است که خواننده متوجه نمیشود. بحث شارلاتانیزم هم که همیشه وجود دارد.
تصمیم گرفتم که به متون مراجعه کنم. متون تاریخی هم که مشکلات بسیاری دارند. مکتب «آنال»، این نوع تاریخنگاری را، «تاریخنگاری شاهان و سرداران» نام مینهد. مشکل دیگر هم این است که برخی از این متون از روی دست هم نوشته شدهاند بدون اینکه به منبع اصلی اشاره کنند. علیرغم این معضلاتی که بود، به این متون رجوع کردیم. دانشجویان همراهی کردند و این پروژه، ۲۵ سال ادامه یافت.
وقتی این متون را زیرورو کردیم، به پنج روایت دست پیدا کردیم و اعتبار همه اینها متعلق به تلاش دانشجویان است که در این سالها، این پروژه را همراهی کردند. فقط ایده متعلق به من بود. پنج اصل به شرح زیر است:۱_نظریهی آغازین راهبرد و سیاست سرزمینی جامعهی ایران، ۲_معماری کلان، معماری خرد و شهروندی، ۳_امتناع ناگزیر جامعه ایران از مشارکت، ۴_رد نظریههای روانشناسی فردی و جمعی ایرانیان و ۵_سازوکارهای بقا و انطباق. ضرورت طرح «نظریهی راهبرد و سیاست سرزمینی جامعهی ایران» چه بود؟ ما پنج نظریه داریم ولی هیچکدام در جامعه ایران مطالعه نشده است. همه آنها از جوامع دیگر گرفته و به جامعه ایران تعمیم داده شده است. ما به این دلیل این نظریه را طرح کردیم. مثلا نظریهای به نام «استبداد» وجود دارد که بر پایه دولتهای مطلقه پایان قرون وسطا و فئودال و در شرف ورود به سرمایهداری در نظر گرفته شده است. این استبداد، کاملاً با استبداد در ایران مغایر است. نظریه «شیوه تولید آسیایی» هم همین مشکل را دارد و فقط برخی عناصر آن با وضعیت ایران تطابق دارد.
تعریف «شیوه تولید آسیایی» این است که وقتی جامعهای منابع آبی کافی و رودخانههای چهار فصل نداشته باشد و دسترسی محدودی به آب داشته باشد، اگر یک منبع آب چهار فصل قابل استفاده مثل زایندهرود داشته باشد، به اجبار باید یک قدرت فائقه شکل بگیرد و با بیگاری گسترده، این آب را به جاهای دیگر منتقل کنند تا کشاورزی بتواند به شکل گسترده صورت بگیرد. بحثی که من داشتم این بود که مگر نمیگویند آبها را منتقل کردهاند؟ چه نشانهای وجود دارد؟ فقط در شوشتر و یک مکان دیگر، چنین عملی صورت گرفته است. سپس در منابع مطالعه کردیم و متوجه شدیم که عمده نظام کشاورزی ایران، دیم و مبتنی بر نظام قنات است. قناتی که اختراع بزرگ ایرانیان است و آثارش در همه جا موجود است. در نتیجه، نمیتوانید آن «شیوه تولید آسیایی» را درباره ایران قابل تعمیم بدانید.
مثلا ساخت قنات در مقیاس کوچک انجام میشود و پای قدرت فائقه در میان نیست. در زمان ساخت تخت جمشید، نظام پرداخت به کارگران وجود داشته پس پای هیچ نوع بیگاری کشیدنی در میان نیست. از اینرو باید گفت که «استبداد» آنگونه که در منابع غربی گفته شده، در ایران وجود ندارد. پس این نظریه هم درباره ایران کاربرد ندارد. یک نکته دیگر اینکه کشاورزی آبی برای ایران مقوله جدیدی است. از آنجا که کشاورزی کوچک مقیاس با کشاورزی دیم شامل نظام باغداری، به همراه دامداری کوچک مقیاس در ترکیب با صنایع دستی، باعث میشد که واحدهای روستایی به شکل خودکفا به بقای خودشان ادامه بدهند.
دکتر پیران «نظریهی راهبرد و سیاست سرزمینی جامعهی ایران» را نظریهای برآمده از جامعه ایرانی دانست و گفت: این نظریهها که گفته شد، هیچکدام درباره ایران مطالعه نشده بلکه فقط به ایران تعمیم داده شده است. آثار محمدعلی همایون کاتوزیان قرابت بیشتری با ایران دارد و مفهوم سازی های خوبی مثل «جامعه کلنگی» و «جامعه کوتاهمدت» انجام میدهند. اما «نظریهی راهبرد و سیاست سرزمینی جامعهی ایران» را نظریهای برآمده از جامعه ایران است و نشان میدهد که جامعه ایران، با ۷ تا ۹ عامل ناامن ساز مواجه است. بنابراین نظریه باید از زمین به آسمان برود و نه از آسمان به زمین بیاید. مثلاً تمام مسیرهای مواصلاتی شرق و غرب باید از ایران بگذرد و اینگونه خود ایران هم تحت تأثیر قرار میگیرد. راجع به جبر جغرافیایی صحبت نمیکنم بلکه موضوع این است که معنای آزادی، شناخت جبر است. یعنی جبر را بشناسید و تدبیری بیاندیشید و آن را جامه عمل بپوشانید که به نفع توسعه و آینده آن سرزمین است.
نخستین نکته که باید اشاره کرد این است که فرهنگ ایران، فرهنگ تألیفی نیست. در جلسه گفتگوی تمدنها، از من خواسته شد که در این باره نظر بدهم و من گفتم تطبیق معماری ایران با کشورهای دیگر و همچنین، تطبیق دورههای ادبیات فارسی قبلاً بارها انجام شده است. از من پرسیدند خب، نظرت درباره گفتگوی تمدنها چیست؟ گفتم از نظر من، گفتگوی تمدنها، چلوخورش است. ما کشور دامدار و کوچرو بودیم. غذای کوچرو، غلات و لبنیات است. چرا ما چلوخورش را بهتر از همه میپزیم؟ چون سبزی آن از جنوب شرقی آسیا میآید، سر راه ادویه تند هندی به آن اضافه میشود و گوشت هم که در فیلمهای مربوط به رم باستان دیدید، با سیخ های بزرگ روی آتش میپزند و ما هم آن گوشت را ریز ریز قطعه قطعه میکنیم و اینطوری، چلوخورش پخته میشود.
این گفتگوی تمدنها است پس باید به دنبال دستسازهای مادی و معنوی بگردیم و سرنخ این تبادلات را پیدا کنیم. ویژگی ایران این است که همه اینها را طوری با هم ترکیب میکند که هیچ قرابت ظاهری با خاستگاه اصلی آنها ندارد چون با نوآوری همراه است. این موضوع در معماری، هنر و نگارگری ایران و به طور ویژه، در قالی ایران منعکس شده است. مثلاً هر ایرانی در سرزمینی که خشک در حال زیست است، باغی (استعاره از قالی ایرانی) را در اتاقش پهن میکند. اینها را باید با نگاهی استعاری، تمثیلی و یونگی تحلیل کرد ولی روی این موضوعات، تحقیق اصلا صورت نگرفته یا کم انجام شده است. داریوش شایگان تا حدی به این موضوع نزدیک شده بود.
این جامعهشناس خصوصیات جامعه ایران را اینگونه برشمرد و گفت: جامعه ایران، با ۷ تا ۹ عامل ناامن ساز مواجه است از اینرو، مسئله امنیت تبدیل به مهمترین مسئله جامعه ما میشود. وقتی از ناامنی حرف میزنیم، باید در نظر بگیریم که در طول ۱۰۰۰ سال گذشته، ۱۲۰۰ جنگ متوسط و جدی در ایران اتفاق افتاده است. در صورتی که فقط مغولها و چند جنگ دیگر به یاد مانده است. جامعه ایران شامل روستاهای پراکنده است؛ به نقشههای قدیمی ایران نگاه کنید، صد هزار نقطه مشاهده میکنید. محدودیت آب در ایران باعث میشد جمعیتی کنار منبع آبی سکنی بگزیند و همینطور، جمعیتهای دیگر هم به دنبال یک منبع آب حرکت میکردند تا مکانی برای زندگی پیدا کنند. اینطوری، یک نظام معیشتی نیمه خودکفای ده نشینی پدید آمد. از آنطرف، قدرت قاهره در ایران، نظام کوچروی است و در ایران، به دو شکل است: نخست کوچروی بزرگ مقیاس است که از آباده به خوزستان کوچ میکنند و دومی کوچروی کوچک مقیاس است که در کردستان اتفاق میافتد و تابستان به کوه و زمستان به دشت کوچ میکنند. کوچروی بزرگ مقیاس زمینه و نیروی انسانی جنگاوری را پدید میآورد.
عشیره ها با هم ترکیب میشوند و یک ایل بزرگ را تشکیل میدهند. یک طرف ده نشینی، یک طرف ایل و سمت دیگر، فرهنگ جادهای است. از زمان اشکانیان، سه راه مهم از ایران میگذرد که شناختهشده ترین آنها، راه ابریشم است. این سیستم راهها تبادل کامل کالا را امکانپذیر میکرده است. از آنطرف، اولین امپراتوری دنیا در ایران به وجود آمد که این امپراتوری بر بسیاری از میثاقهای حقوق بشر استوار است. این ترکیب سه گانه در یک محیط ناامن، مسائل متعددی را به وجود آورده در نتیجه، باید یک نیروی قاهره شکل میگرفته که بتواند این موانع ناامن ساز را کنترل کنید پس «استبداد» که در ایران شکل گرفته، خواست و ناگزیر جامعه ایرانی است چون انتخاب ناگزیر جامعه ایرانی است. هر وقت هم که قدرت منحصر میشود، جنبه زورفرمانی آن هم هست. نکته دیگر اینکه نباید از واژه «قدرت» یا «آتوریتی» درباره ایران استفاده کرد و به جای آن باید از «فورس» یا «زورفرمانی» بهره گرفت چون اینها در جامعه ایران، شکل «قدرت» مرسوم در غرب را ندارد.
وی ادامه داد: مثلاً ایلات هزار سال بر ایران حکومت کردهاند و این ایلات هم در فرهنگ ایرانی رشد پیدا کردند. ثانیاً هم اگر غریبه بودند، به سرعت جذب فرهنگ ایرانی میشدند. اینگونه، ما هم یک جامعه شهری بودیم و هم نکتهای که به آن پرداخته نشده این است که ما، یک جامعه صنعتی بودیم. به همین دلیل، وقتی چارلز عیسوی مقاله معروف خودش را مینویسد، از «صنعتی سازی و صنعتی زدایی در خاورمیانه» سخن میگوید که این مقاله را من ترجمه کردم و در اطلاعات سیاسی چاپ شد. چرا از صنعتی زدایی حرف میزند؟ چون ابتدا، صنعتی وجود داشته که صنعت زدایی شده و این صنعت کارگاهی هم در یک مقیاس وسیع است. وقتی این اعداد را از منابع بر حسب معیار مکتب «آنال» به دست آوردیم، دیدیم کاشان، اصفهان، یزد و نایین در بخش مرکزی کشور هست و اینها که برای یک جامعه روستایی کوچک تولید نمیکردند بلکه برای مبادلات سراسری در کشور و برای یک بازار جهانی، تولید انجام میدادند پس ما اینجا شهر و کارگاه های صنعتی گسترده داریم به علاوه روستاهای پراکنده معیشتی نیمه خودکفا به همراه ایلهای قدرتمندی که وجود دارند. وقتی ایلات داخل و خارج ایران، حکومت را به دست میگیرند چون توانایی اداره آن را ندارند، جریانی رخ میدهد. جریانی که به نوع خودش منحصربفرد است و آن نظام جدید که شکل میگیرد، توسط ایرانیان اداره میشود که ماحصل آن، «نظام دبیران» است.
چرا این استبداد کاهش پیدا میکند؟ چون سرمایه پیوندی وجود دارد بدین معنی که اداره آن نظام به عهده ایرانیان است. دوم اینکه خود آن استبداد به دلیل شرایط کشور، با مشکلات کارایی بودن مواجه میشود چون نقش شاه است. از آن طرف هم بحث سرمایه و هم بحث مذهب وجود دارد. البته راجع به نقش مذهب لازم است مطالعات بیشتری صورت بگیرد. اما آنچه لازم است گفته شود این است که مذهب همیشه حالتی دوگانه دارد. یک نقلقول از مارکس هست:«جیب با سرمایهداران و دل با مستضعفان.» که البته راجع به مذهب نیست. به هر حال، این دوگانگی باعث میشود مذهب بتواند قدرت مطلقه پادشاه را کنترل کند و به آن مشروعیت بدهد. اگر مطالعه کنید، میبینید که خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، همشهری ما که خودش یهودی بود، یهودی زندگی کرد و یهودی دار فانی را وداع گفت، چگونه مغولها را تبدیل به مسلمانان متعصب میکند؟ این مذهب با این ویژگی تبدیل به قدرت تعدیل کننده میشود و فضایی باز میکند که وقتی امنیت هست، جامعه توسعه پیدا کند. اینجاست که یک جریان تاریخی شکل میگیرد و ما از یک سو با امنیت، رشد شهری، رشد کارگاههای صنعتی، رشد بازارها و رشد معماری و هنر ایران روبرو هستیم و از طرف دیگر، حمله آغاز و دوران فترات شروع میشود. اگر ما این دوران فترات را نفهمیم، تاریخ ایران را نخواهیم فهمید. در دوره فترات ناامنی، خرابی و غارت اتفاق میافتد. قتل و کشتار صورت میگیرد و خشونت به حداکثر میرسد تا زمانی که دوباره امنیت برقرار شود. این دیالکتیکی که اینجا هست، سرنوشت، فرهنگ و روانشناسی ایرانیان را تعریف میکند. از چهل سال حکومت خسروپرویز تا امروز، مذهب این نقش تعدیل کننده را ایفا میکند. در حال حاضر، ما با پارادایم چنج تاریخی روبرو هستیم که این دارد تغییر میکند که این خودش، بحثی مجزا میطلبد.
سپس پرویز پیران، فرازی از تاریخ بیهقی مربوط به دوران فترات را برای حضار خواند.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درباره تناقضی که خصوصیات گفته شده درباره جامعه ایران به وجود میآورد، گفت: این جامعه با خصوصیات گفته شده که شکل گرفته، دارای تناقضات عجیب و غریب است. ما با یک جامعه شهری با کارگاههای صنعتی روبرو هستیم در حالی که رویه آن، یک جامعه ایلیاتی است چون قدرت در دست ایل است. در نتیجه، یک کشمکش همیشگی بین میل به پسرفت و پیشرفت، کشور را تهدید میکند. از آنطرف، وقتی روستاهای پراکنده را داریم و کوچروی هم هست، مسئله خشکسالیهای ادواری پیش میآید که این خشکسالیهای ادواری سبب میشود که ایلات به یکجانشینان حمله کنند. این هم عامل دیگری است که بر ساختار حرکت جامعه تأثیر میگذارد. حتی در منابع هست که کوچروان طبرستانی واقع در گلستان امروزی، اصفهان را غارت میکنند و در یک مقیاس وسیع، چنین حرکتی انجام میشود. هنگامی که این مشکل بروز پیدا میکند، تأثیرات خودش را به این شکل میگذارد که نخستین آن این است که زندگی انجمنی در ایران شکل نمیگیرد.
زندگی انجمنی به شکل خانوادگی و عشیره ای و به واسطه مذهب شکل و بسیاری از کارکردهای جامعه مدنی را مذهب بر عهده میگیرد. به همین دلیل، جایی برای نشستگاه های شهروندی و تجمعات شهروندان در درون شهر وجود ندارد. دومین موضوع این است که همه جاها سرپوشیده است. برای همین است که اگر مردم بخواهند بدون هویت مذهبی خودشان خوشی کنند، باید به صحرا برای سیزدهبهدر بروند چون در درون شهر، جایی نیست. الآن البته میتوانند بگویند که به پارک بروند ولی پارک پدیده جدیدی است. قبلاً میگفتند به مساجد سر بزنید. خب، یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان چه کنند؟ پس یک واحد مستقل عضو محور که میتواند نهاد بینابینی باشد، کمرنگ است. حتی از نظر من، در این زمینه، زنان با یک نمونه بهتری سروکار دارند که آن هم حمام عمومی است. چون اتفاقات زیادی در حمام عمومی میافتد. زنان در حمام عمومی صبح میرفتند و غروب برمیگشتند و اگر تمام مدت به شستوشو مشغول بودند، پوستی بر بدن آنها باقی نمیماند. زنان در حمام عمومی به رتق و فتق امور مشغول بودند. این هم از دیگر چیزهایی است که مطالعه نشده.
او افزود: هیچ جامعهای منفعل نیست. این همه راجع به زن ایرانی صحبت میکنند و خشونت محور و مردسالار هست. ولی حتی همین زنها که مورد خشونت قرار میگیرند، کنترل مردان شان را در دست دارند. یک تحقیق روی ۵۰۰۰ زن در ۵۱ روستا و ۴۸ شهر انجام گرفت و ۱۶ عامل برای تصمیمگیری وجود داشت که همه این تصمیمگیری ها را زنان انجام میدادند. در این تحقیق، ۳۳۰ تکنیک تصمیمسازی جمعآوری شد چون ما به گفته انگلیسیها عمل کردیم بنابراین اینکه زن هدایت کند و مرد تصمیم بگیرد را «تصمیمسازی» تعریف کردیم. مگر یک زن میتواند منفعل باشد؟ مگر یک انسان میتواند منفعل باشد؟ پنج قسمت از این تحقیقات در مجله چشمانداز ایران چاپ شد. ما انسان ایرانی را آمدهایم تحت تأثیر غربیها و به ویژه، انگلیسیها منفعل، سرخورده با ذهنیت قربانی تعریف کردهایم. خوشبختانه، معلوم شده که همه اینها در طی سی سال گذشته بیمعنی بوده و اصلاً جامعه ایرانی پوسته جدیدی انداخته است که باعث میشود تاریخ سترگی در آینده ایران نهفته باشد.
پرویز پیران مکانیزمهای دفاعی جامعه ایرانی را اینگونه تشریح کرد: این گزاره ها که «ایرانی دروغگو است» و فلان را بررسی کردیم، متوجه شدیم که اینها مکانیزمهای دفاعی جامعه ایرانی است. چرا؟ مگر یک جامعه دروغگو و حقهباز میتواند منشأ به وجود آمدن مولوی یا حافظ یا ادبیات غنی یا عرفان بینظیر باشد؟ اینها مکانیزمهای دفاعی است. ما صفویه، قاجار و مغول را بررسی کردیم و متوجه شدیم هر موقع که جامعه آرامش دارد، فراوانی اینها کاهش پیدا میکند. پس حالا که همه اینها را بررسی کردیم، نوبت این است که به بحث مدرنیته بپردازیم.
این مشاور ارشد سازمان ملل متحد درباره بحث مدرنیته در ایران عنوان کرد: یکی از فجایعی که پیش آمده، برداشتی است که از مدرنیته داریم. من همیشه از یک تمثیل برای مدرنیته ایرانی استفاده میکنم که به این شکل است. مدرنیته ایرانی، این شکلی است که یک پتکی، پانصد سال پیش به سر یک نفر میخورد ولی این نمیمیرد و پانصد سال زنده میماند. در این پانصد سال که به خواب رفته است، تغییرات بنیان فرافکنی در همه جوامع رخ میدهد که میتوان از رنسانس، عصر روشنگری و انقلاب صنعتی نام برد. ولی او هنوز خواب است. حدود ۱۵۰ سال قبل، علائم به هوش آمدن در او پیدا میشود. وی که دارد به هوش میآید خوابی میبیند. این خواب به زبان بیگانه است و او نمیداند معنی این خواب چیست و به چه زبانی است. عجیب است که او عاشق تک تک لحظات این خواب است و آن را تماماً از حفظ است. متأسفانه، وقتی به هوش میآید، بر اثر شوکی که به او وارد میشود، خواب برای او بریده بریده میشود. به فکر میافتند چون او عاشق این خواب است، همین تکههای خواب را به فارسی برگردانند. هر چه میگردند، زبان دانی پیدا نمیشود. در نهایت، یک دیکشنری پیدا میکند و این خواب بریده بریده نفهمیده و هضم نشده به زبان بیگانه را دیکشنری وار ترجمه میکند. این مدرنیته ایرانی میشود که یک شیر بی یال و دم و اشکم است.
اتفاقی که میافتد این است که مردم به آن واکنش نشان میدهند. یک نگاه این است که میگوید دین، نابود میشود و نگاهی دیگر، این است که میگوید اگر میخواهید آدم بشوید، سر تا پا فرنگی بشوید. این دو تا قطب است. وسط اینها عدهای هستند که ترکیب مکانیکی سنت و مدرنیته را فریاد میزنند ولی نه سنت و نه مدرنیته را میشناسند. این بلبشو سالهاست ادامه دارد و هیچگاه حل نمیشود. در نتیجه، هر نوع تعریفی که از مدرنیته مشاهده میکنید، یکی از مهمترین پایههای آن وجود ندارد. مثلاً یک تعریف مدرنیته به این شکل است که مدرنیته به معنی شهری شدن، صنعتی شدن و دموکراسی سیاسی بر پایه عقلانیت است. اینجا، دموکراسی سیاسی، آن دموکراسی سیاسی نیست و صنعتی شدن و شهری شدن آن هم همین شکل است. مسئله مهمتر این است که فرهنگ مدرنیته؛ فرهنگ تحمل و فرهنگ پذیرش دیگری کجاست؟ مثل رانندگی که به ما ترمز و کلاچ را یاد میدهند و میگویند برو رانندگی کن. و الآن، میزان مرگومیر در رانندگی، ۱۵ هزار نفر است. مدرنیته هم همین است. چطور میشود که این همه هزینه برای مدرنیته، چنین نتیجهای به دنبال دارد؟ همه این هزینهها اتلاف سرمایه است چون هیچ پایه و بنیادی ندارد.
چطور میشود که جامعه ناگهان مسخ میشود؟ اینجاست که ما میفهمیم که جامعه ایران را نمیشناسیم. چون روی بنیانهای ایرانی تحقیقات نکردیم. چون تنبلی کردیم. فقط حرف زدیم. وقتی جامعه ایران را مطالعه کنید، هیچ دلیلی برای بقای آن پیدا نمیکنید پس چطور این بقا ممکن شده است؟ عواملی که میتوانند باعث فروپاشی آن بشوند، بسیار است و با این وجود، بقا پیدا کرده. اینجا ادبیات، عرفان و اشتراک در سرنوشت سرکوب شدن، باعث شده است جامعه ایران پیوندهایش را حفظ و بقا پیدا کند. اینهمه تجزیهطلبان صحبت کردند بعد از آن، وحدت تاریخی سترگ راه افتاد و خودش را نشان داد. پیوندی که هر چه به آن ضربه میزنند، منسجمتر میشود و هیچوقت هم از بین نخواهد رفت. وارد یک فازی شدهایم که باید آن را با شعور جمعی هدایت کنیم و پیش برویم. جالب است بدانید که مردم دارند با آگاهی تمام واکنش نشان میدهند. همان مردمی که به آنها برچسب حقهباز زده میشود، در هر زمینه که فعالیت کردند، نقشی ایجاد کردند. حتی انقلاب اسلامی قبل از اینکه سزارین شود، از رخدادهای مهم قرن بیستم تلقی میشد. هرچند اتفاق دیگری افتاد. منظورم این است که باید گروههای مختلف کاری تشکیل بدهیم و روی جنبههای مختلف تاریخ ایران مطالعه کنیم تا ویژگیهایی را استنتاج کنیم که این استنتاجها، میتواند نمایشدهنده بنیانهای شکلدهنده جامعه ایران باشد.
پرویز پیران در سخنان پایانی، درباره مباحث تقسیمبندیهای جنسیتی و نسلی که در چند سال اخیر رایج شده است و نسبتی که با جامعه ایرانی دارد، تصریح کرد: من معتقدم که به هیچ وجه نباید بحث زنانه و مردانه و نسل زد و غیره را پیش کشید چون اصلاً با جامعه ایران همخوانی ندارد. ما جنگ نسلی داریم که همیشه رایج است ولی همه داریم زیر یک سقف زندگی میکنیم. این نسلها، با همدیگر بحث و چالش دارند اما در نهایت، همه سر یک سفره با هم شام میخورند. اما اینها به معنی گسست نسلی نیست. مشکل این است که دنیای مجازی در نسلهای قبلی هضم نشده است. چون هیچ منبعی نیست. مدتی در بیمارستان بودم و گفتم تلویزیون نگاه کنم بدون اینکه نگاه انتقادی داشته باشم. پس از دقایقی با خودم گفتم این چیست؟ برای چه کسی پخش میشود؟ همه میدانیم شعور و آگاهی این جامعه بیشتر از این برنامههایی است که پخش میشود.
نشست هشتم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان، آخرین نشست از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان سینمای ایران با اندیشمندان در سال ۱۴۰۲ است و با آغاز سال ۱۴۰۳، نشستها از سر گرفته خواهد شد که به زودی، جزئیات آن به اطلاع همگان خواهد رسید.
صدای این جلسه را میتوانید از اینجا بشنوید :