سلسله نشستهای بینارشتهای اعضای انجمن مستندسازان با اندیشمندان
نشست پنجم: مقصود فراستخواه
در پنجمین نشست از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان مطرح شد:
در شرایط بحرانی کنشگران مرزی امکان بروز مییابند/ مؤلف خیلی زود به پایان میرسد/ در ایران، نخبگان معمولی در حال رشد هستند/ اینترنت جزو کنشگران ایران است.
در نشست پنجم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با دکتر مقصود فراستخواه جامعهشناس و استاد برنامهریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، مفاهیم «کنشگری مرزی چیست، کنشگر مرزی کیست» تعریف شد و مورد بحث قرار گرفت.
به گزارش روابطعمومی انجمن مستندسازان سینمای ایران، این نشست ظهر روز سهشنبه، ۱۲ دی ماه ۱۴۰۲ با اجرای حمید جعفری مستندساز و رئیس هیئت مدیره انجمن مستندسازان سینمای ایران، با حضور عدهای از اعضای انجمن مستندسازان سینمای ایران در کافه تاریخ برگزار شد.
در ابتدای نشست، حمید جعفری در توصیف دکتر مقصود فراستخواه گفت: آقای فراستخواه نیازی به معرفی ندارند. آنچه که برای ما مهم است، نسبت ایشان با ایران است.
یک سال پیش و در میان اعتراضات جنبش اخیر و نگرانیهای آن، روزی خدمت آقای کاوه بیات بودم. او حرفی به من زد که باعث آرامش قلبیام شد. ایشان گفتند «این مملکت صاحب دارد، آدم حسابی کم ندارد، با وجود این آدمها که دلشان برای کشور میتپد، اوضاع بهتر میشود.»
وقتی با آقای دکتر فراستخواه آشنا شدم، فهمیدم که از جمله این آدمها، شخص ایشان هستند.
سپس او به معرفی کتاب «کنشگران مرزی» نوشتهی دکتر مقصود فراستخواه پرداخت:
کتاب «کنشگران مرزی» بهمن ماه ۱۴۰۱ منتشر شد که ۱۸ فصل و یک مقدمه دارد. ابتدا، طرحی کلی از نظریه را ارائه میکند و سپس آن را از منظر تاریخی میسنجد. کتاب بهطور مشخص، از آخر دوران صفویه و سقوط اصفهان شروع کرده و تا آخر دوران قاجار ادامه میدهد. این جلد اول این کتاب است و جلد دوم و سوم هم خواهد داشت. از عناوین جالب کتاب «تئاترکراسی» بود که من دیدم و مرا یاد کتاب «تئاترکراسی و جنبش مشروطه» کامران سپهران انداخت.
حمید جعفری نظریهی «کنشگری مرزی» ابداع دکتر مقصود فراستخواه را براساس برداشت خودش از مطالعهی کتاب مذکور اینگونه تعریف کرد: کنشگران مرزی نظریهای پسینی است؛ چیزی نبوده که باشد و بعد بخواهند برای اثبات آن استدلال فراهم کنند، چون از پس پژوهش و غور در تاریخ ایران فراهم آمده است.
یکی از مزیتهای این کتاب، بر هم زدن و عبور از کلیشههایی در مورد تاریخ ایران است که برخی از اینها تبدیل به کلان روایت شده و بدجور روی ما سایه انداختهاند؛ به طوری که خود به خود، ما آنها را بدیهی فرض میکنیم. همین باعث شده است که خیلی چیزها را نبینیم و سدی در برابر درک و شناخت ما از ایران و تاریخ ایران باشد.
از جمله آنها میتوان به نظریهی «عقبماندگی ایران» اشاره کرد. نظریهای که ایران را بهطور تقدیری کشوری عقبمانده تعریف میکند و گویی هرگز از این عقبماندگی رهایی نخواهد داشت. «نظریهی ایران، جامعهی کلنگی»، «ایران، جامعهی کوتاه مدت» یا نظریههایی که ایران را جامعهای عقلانیت گریز میدانند و سرشت آنها استبدادی است. همینطور گزارههایی مثل برنامه ریزی در ایران ممتنع است، جامعهی ایران دینخو است و دینخویی ذات ایرانی است، ساختار خلقیاتی ما مانع توسعه است و گزارههایی از این دست.
بر اساس این کتاب، اینها نمونهی نظریههایی است که باعث فلج ذهنی میشود و ما را به سمت «درماندگی آموختهشده» سوق میدهد. انگار ما از قبل، این درماندگی را میآموزیم. گویا برخی از این نظریهها و گزارهها را بی آنکه بیازماییم، دربست پذیرفتهایم.
آقای فراستخواه نه تنها گرفتار این نظریهها نمیشوند، بلکه دیدگاهی مطرح میکنند که مقابل اینها است.
در یک جستجوی تاریخی و با کنار گذاشتن سرمشق «فقدان» و رها شدن از بند اینکه دائم به کاستیها و نقصانها خیره شویم، موقعیت «امکان» را طرح و امکانات موجود برای تغییر را رصد میکنند. این نقصانها ممکن است تا حدی صحیح باشد. مسئله این است که ما باید در خود به آنها توجه کنیم و با مراجعه به تاریخ، آنها را نقد کنیم و در عین حال مراقب باشیم گرفتار «غرقاب فقدان» نشویم. کنشگران ایرانی خطاهایی داشتهاند، ولی تقدیر ساختاری ایران چنین نبوده است که اکنون هست؛ زیرا خیلی مواقع، موقعیتی که ما گرفتار آن هستیم، ناشی از آن خطاها است و به ساختار و تقدیر تاریخی ربط ندارد. اگر اینگونه بنگریم، نخبگان تغییر در ایران دچار خطاهای محاسباتی شدهاند.
اگر خطاها را درست تحلیل کنند، درست نتیجه خواهند گرفت. پس ایراد از عملکرد ما نیز هست و تمام مسئله در ساختارها نیست. بنابراین باید به فکر تصحیح مدلهای کنش و تنوع بخشی به کنشها باشیم. این موضوع باعث شد مدلهای کنش و نحوهی عمل سیاسی اجتماعی برای نویسندهی کتاب اهمیت پیدا کند و با تأمل دربارهی آن به مدلی از کنش دست یابد که پیش از این هیچ نظریهپردازی به آن نپرداخته است؛ یعنی همین «کنشگری مرزی».
او در انتها گفت: «کنشگری مرزی» جایی و در جامعهای اتفاق میافتد که هنوز ساختارهای محکمی ندارد و امکان سیالیت، حرکت و اعمال قدرت از نهادهای اغلب غیروابسته به حکومت وجود دارد. در واقع، در شرایط بحرانی کنشگران مرزی امکان بروز مییابند و میتوانند نقش ایفا کنند.
اینها چه کسانی هستند؟ کسانی که در فاصله یا شکاف بین حکومت و مردم قرار میگیرند. این کنشگران هم در دولت و هم در میان مردم هستند. آنها واقعگرا، مصلحتگرا و عملگرا هستند. در پی مصالحه و آشتی بین مردم و دولت هستند. به تعبیر کتاب: «دستی در دیوان دولت و پایی در ایوان ملت» دارند.
کتاب از «غلامحسین صدیقی» به عنوان یکی از کنشگران مرزی نام میبرد، چون هم در جامعه فعالیت میکرد و هم در دولت بود. هم وزیر و هم کنشگر دانشگاهی و علمی بود. هم وفادار به مصدق و هم منتقد جدیاش بود. در مرزها حرکت کرد و امکان ملاقات خلیل ملکی با شاه را فراهم کرد.
کنشگران مرزی، کارکردهای ترمیمی دارند. میانجی هستند. فضاسازی میکنند. ساختار قدرت را تبدیل و تحدید میکنند. مثل میرزا حسن رشدیه که میتواند به رشد، تحول یا توسعهی جامعه کمک کنند.
کنشگران مرزی امکان ایجاد و تأسیس فراهم میکنند، در شرایط حساس اخطاردهنده هستند و از مهمترین کارکردهایشان امکان انتقال با کاهش هزینه است.
کتاب با اینکه از صفویه شروع میکند اما در معرفی کنشگران مرزی یک نمونهی کهن به ما معرفی میکند که «ابن مقفع» است. بعدتر در زمان معاصر به علی اکبر داور، فروغی ها، میرزاحسین خان سپهسالار، بانو استرآبادی و صدیقه دولتآبادی، از دیگر نمونههای این کنشگران مرزی اشاره میشود. علاوه بر اینها مثالهای دیگری هم هست.
آقای فراستخواه با این مثالها، «امکان» را طرح و «فقدان» را کنار میزنند. کنشگری مرزی عنوانی نیست که همواره به کسی داده شود یا بهطور مطلق به کسی داده نشود، بلکه مبتنی بر خصیصهی عملکردی افراد است. افرادی بودند که اپوزیسیون بودند یا برعکس کاملاً دولتی بودند، اما در دوره یا دورههایی عملکرد مرزی داشتند. مثل خلیل ملکی که جزو ۵۳ نفر و مخالف تمام عیار دولت بود. حتی به زندان افتاد، اما بعد از دههی ۲۰ و طی دههی ۴۰ و دیدارهایش با اسدالله علم و شاه، عملکرد مرزی از خود نشان داد.
کارکرد دیگر کنشگران مرزی این است که صداهای ناشنیده، دردهای نادیدهی مردم و واقعیات مغفول مانده جامعه را با مقامات تصمیمساز در میان میگذارند. گاهی این کنشگران برخورد تند و تیزتری نسبت به کنشگران مدنی دارند که در عرصهی عمومی فعالیت میکنند. کاربرد حداکثری عقل در فضاهای مشورتی، کارشناسی و مدیریتی شاخصهی کنشگری مرزی است.
با پایان معرفی کتاب و نظریهی «کنشگران مرزی» از سوی حمید جعفری، دکتر مقصود فراستخواه سخنان خود را آغاز کرد.
او دربارهی اهمیت خوانندگان پس از اتمام تألیف یک اثر گفت: مؤلف خیلی زود به پایان میرسد و خوانندگان آغاز میشوند. عمل خواندن مهمتر از نوشتن است. پل ریکور میگوید:« حقیقت در چهرهی دیگری است.» من درک ناچیز و مطالعات خودم را که در این سیاه مشق منعکس شده است، با لحنی فاخر از زبان دوست مستندسازمان و با اجرایی حرفهای شنیدم که اجرای حرفهای هم یکی از این خصیصههای عملکردی کنشگریهای مرزی محسوب میشود.
در جامعهشناسی، «عملکرد» در مقابل «نقش» قرار دارد. «نقش» را گروههای مرجع از آدمها انتظار دارند. گروههای مرجع نهادی مانند حکومت یا خانواده را مثال میزنم. والدین انتظار دارند فرزندان طور خاصی رفتار کنند و میگویند «نقش کودک» باید به این شکل باشد، ولی بچهها عملکرد متفاوتی از خودشان نشان میدهند، چون عملکرد، نابهنگام و نوپدید است و خودش خودش را تعریف میکند، چون خودارجاع است. گاهی عملکرد خواندن در درک نویسنده نمیگنجد. از اینرو نویسنده خیلی زود به پایان میرسد و خوانندگان میآیند تا خوانش اجتماعی و نقد اجتماعی از اثری را رقم بزنند.
یک بحثی به نام «جهان سوم معرفت» وجود دارد که به بحث «درک میان ذهنی» میپردازد. نویسنده هم باید مدام استماع داشته باشد و به خوانش اجتماعی گوش بدهد تا دوباره بتواند خودش را با آن خوانش اجتماعی به روز کند و کارش را ادامه بدهد.
او با اشاره به ظهور «نخبگان معمولی» در ایران بیان کرد: در ایران، نخبگان معمولی در حال رشد هستند. جامعهی ایران کلاً جامعهای نابهنگام و در حال چکه کردن است. ایران در حال حاضر از لحاظ پویاشناسی اجتماعی در وضعیت جِرم بحرانی قرار دارد.
ببینید، محتوای جامعهی ایران رشد کرده و زیست جهان مردم، میل به آزادی و تکثر و تغییرات جدی دارد. مثل قبل نیست. صفات جمعیتی آن عوض شده است. مثلاً زمانی که انقلاب اسلامی رخ داد، مردم به طور متوسط دو و نیم کلاس سواد داشتند و حالا به ده کلاس رسیده است. این در حالی است که شاخص جهانی یونسکو برای افراد ۱۹ سال به بالا در کشورهای توسعهیافته هم سیزده کلاس است.
قبلاً اینترنت وجود نداشت و الآن هست. شهرنشینی، ارتباطات و هرم سنی، خیلی دگرگون شده است. در نتیجه صفات جمعیتی تغییر کرده از آنجا که متناسب با این محتوای جامعه، شاکلهی ادارهی جامعه تغییر نکرده، تضاد شکل و محتوا به وجود آمده است.
سیستم با زندگی ناهمزمان است که این موجب همین جِرم بحرانی شده است. جِرم بحرانی، تودهای است که آزاد نمیتواند بشود تا شکوفایی پیدا کند و به بهرهوری و فعلیت برسد.
در این موقعیت جرم بحرانی، نخبگان معمولی شکل میگیرند. کافههایی مثل کافه تاریخ یا حلقههای کتابخوانی ۱۰۰ نفری خانمها در خانهها از اینجا به وجود میآید. اینها تجربهی زیستهی من است و با مفاهیم بازی نمیکنم. اینها داستانهای زندگی در ایران است که در عین بحرانی بودن، همچنان جاری است.
این جامعهشناس رویکردش را نسبت به تاریخ، «تاریخ با جزئیات» دانست و گفت: من با خواندن تاریخ گرفتار شدم و چیزی که دریافتم این است که تاریخ، فقط تاریخ قهرمانان و ضدقهرمانان یا فقط قاتلان و شهیدان نیست. هست ولی فقط تاریخ آنها نیست، بلکه خیلی چیزهای دیگری در تاریخ وجود دارد که «تاریخ جزئیات» است و در بطن زندگی جریان دارد که گمنامان را در بر میگیرد.
او در توضیح عاملیت انسانی در نظریه «کنشگری مرزی» عنوان کرد: جامعهشناسانی مثل بوردیو یا گیدنز گرفتار این موضوع هستند که باید جامعه را با ساختار یا با عاملیت انسانی توضیح داد.
چون ما نمیتوانیم اراده گرا باشیم که انسان بیاید کارهایی معجزهآسا بکند. در منطق جامعهشناسی، این اراده گرایی پذیرفته نیست. در جواب اینکه آیا عاملیت تغییر انسانی مهم است یا ساختارها دوباره حرف خودشان را خواهند زد؟
نتیجه گرفتم در جوامعی که هنوز ساختارها به قدر لازم هوشمند نیستند و توسعه پیدا نکردهاند، چنانکه هنوز ثبات ندارند، اینجا عاملیت انسانی اهمیت پیدا میکند. منتها این عاملیت انسانی، اراده گرایانه نیست. من همیشه در آثارم، اول استقراء کردهام، سپس تجربه. جزئیات و شواهد عینی اجتماعی را در نظر گرفتهام تا به کلیتی و نظریهای برای توضیح برسم. این اشتیاق من است. همچنین یک تنه به قاضی نرفتهام. سعی کردم با نظریههای جهانی خودم را چک کنم.
در این کتاب، ۱۶ نظریهی جهانی دیگر را هم مد نظر قرار دادم و آدرس نظریهی خودم یعنی «کنشگری مرزی» را بر مبنای آنها ساخته و پرداخته کردم. چون علم و دانش، بحثی جهانی است.
در جلسهای گفتم که این اسلامی کردن یا بومی کردن دانش جهانی، از جمله چیزهایی است که باعث بدبختی کشور شده است. من هم که در گوشهای از جهان تحقیقی کردم و به نتیجهای رسیدهام، باید آن را بتوانم بر مبنای اطلس دانش بشری جهان عرضه کنم تا قابل مقایسهپذیری باشد. چون مقایسهپذیری یک شرط است و قابلیت خوانش میاناذهانی آن را فراهم میآورد.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که عاملیت انسانی در ایران مهم است، بدون اینکه بخواهم ساختارها را نفی کنم. پس به کارن باراد و دیگرانی رسیدم که نظریهی «واقعگرایی عاملانه» را مطرح میکنند. یعنی قبول میکنیم امر واقع هست، واقعیتی هست، استبدادی هست و غیره.
اینها همه در این واقعیت هست، ولی انسانها هم جزوی از این امر واقع هستند که شامل ابداعات و روشهای خلاقانهی انسان برای کنش میشود.
در یک فضای بسته مثل همین سالن که واقعیت این فضا و موقعیت ماست، پنجره باز کردن، نمونهای از این واقعگرایی عاملانه است، چون ما هم بخشی از واقعیت ساختار این کافه هستیم.
با این مقدمات به این درک رسیدم که در ایران، عملکرد خیلی متنوع است و ما روی عملها، جزئیات را بهخوبی رصد نکردیم. در صور خیال ایرانی، شخصی همانند فردوسی وجود دارد. در زمانهای که به ایران حمله شده و کشور نابود شده و زبان و فرهنگ در شرف نابودی است، خلیفگان مستقر هستند و کتابخانهها به آتش کشیده شدهاند، فردوسی در این کریدورهای سامانی و غزنوی دنبال پیدا کردن راهی است. چنانکه میگوید «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی». این صورتِ خیالِ فردوسی است. فردوسیای که دهقان است و ریشه در این خاک و این فرهنگ دارد و در نتیجه همراه با جریان شاهنامهنویسی میشود که قبل از او به وجود آمده بود.
فردوسی از سرآمدان این جریان میشود. این هوش، رنج، تحمل، امید و این نگاه فردوسی، ابداعی از یک صور خیال ایرانی است که ایران اینگونه میتواند باشد. چون در آن زمان اصلاً نابود شده بود. این واقعگرایی عاملانه است. میفهمیم که عملکردها متنوع هستند و جایگزین کنش دیگری نیستند. کنشگر مرزی عصای موسی و معجزهگر نیست که بیاید خودش حلال تمام مشکلات باشد. کنشگر مرزی قرار نیست جایگزین کنشهای دیگران شود. کنشگری مرزی، یکی از شکلهای کنشگری است.
این استاد برنامهریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسهی پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، تاریخ را بستری برای به وجود آمدن «امکان» خواند و گفت: تاریخ نابهنگام و نوپدید است. تاریخ ظهور پیدا میکند و تداوم مییابد. تاریخ از جنس امکان است و امکانهایی در طول زمان کشف یا خلق میشود. حیطههای تازهی امکان کشف میشود که از این حیطهها، تاریخ رقم میخورد، ظهور پیدا میکند و منجر به یک دورهی تاریخی میشود. با این «امکان» میتوان معماهای ایران را حل کرد وگرنه حل نمیشود، چون باید خودمان حل کنیم.
دکتر مقصود فراستخواه، تاریخ ایران را دارای «لحظههای خاص» دانست و گفت: من ایران معاصر را از «لحظهی عباس میرزایی» شروع کردم. هرچند که راجع به «لحظههای خاص» دیگر قبل از آن هم حدود ۱۵۰ صفحه در کتاب اختصاص دادم.
برای شناخت ایران، باید «لحظههای خاص» ایران را شناخت، چون هر لحظه، هستیشناسی خاص خودش را دارد و لحظهها هر یک دارای یک هستی هستند. این لحظهها، خلقالساعه نبودند و «لحظههای خاص» با توجه به شرایط، در منازعات آن میدان، کنشها و واکنشها، افتادن ها و باز ایستادن ها خلق میشوند از اینرو بود که از عبارت «لحظهی مهسایی» برای ارجاع به اتفاقات سال ۱۴۰۱ استفاده کردم،
چون لحظهای برای ایران بود. در یک لحظه، نیروهایی در ایران آزاد شد. این یک تحلیل است. ما باید هستیشناسی لحظهها را بشناسیم تا بدانیم چطور نیروهای متراکم آزاد شدند و چه اتفاقاتی افتاد. این یکی از آن «لحظههای خاص» بود و یکی دیگر از آنها «لحظهی چاپ» است و لحظههای دیگر، تا اینکه به «لحظهی عکاسی» میرسیم. لحظهای که از لحاظ مضمونی به انجمن مستندسازان سینمای ایران قرابت دارد.
عکس علاوه بر اینکه حس ایجاد میکند، حسیات یک ملت را تغییر میدهد. مثلا مشروطه را میتوان نتیجهی تغییرات در حسیات یک ملت در نظر گرفت. شواهد آن را در کتاب توضیح دادهام. عکاسی میتواند آگاهی، معنا و حسیات از طریق تصویر ایجاد کند. از خصوصیات عکس، بازنمایی است یعنی یک امری را تشدید و انگارههای تازه ایجاد میکند. عکسها و فیلمها تولید حافظهی جمعی میکنند که منجر به کنش جمعی میشود. آنها میدان اجتماعی را بازآرایی میکنند. یک میدان اجتماعی وجود دارد و آنها میتوانند آن را بازآرایی کنند، چون نشانهها از طریق آنها منتقل میشوند. رولان بارت کسی است که دربارهی تأثیر نشانهها بر انسان سخن گفته است. نشانهشناسی از تاریخنگاری علمی عبور میکند و میگوید تاریخ اینقدر هم علمی نیست، چون تاریخ زاده و خلق میشود، با نشانهها شکل میگیرد و با تفسیر آنها دگرگون میشود.
فراستخواه در ادامه گفت خیلی شرلوک هلمزی سراغ تاریخ ایران رفته است و بیان کرد: تاریخ ایران را باید کارآگاهی مثل شرلوک هلمز بررسی کرد. چون مورخ باید خیلی به جزئیات دقت کند. تاریخ هم از طریق نشانهها ساخته میشود و اینجا است که عکاسی، هنر و مستندسازی اهمیت خودشان را نشان میدهند و رویدادها را قاببندی میکنند.
رولان بارت معتقد است «عکسها و فیلمها نسبت زیادهخواهانه با واقعیت دارند». نشانههایی وجود دارد که اگر این نشانهها، تفسیر اجتماعی شوند و معناها انتقال پیدا کند، در حال انجام رفتار زیادهخواهانه با تاریخ هستیم. چون ایران فراتر از همهی اینهاست، چون در آن معنا و حس هست.
اگر «رسالهی عکسیهی حشریه» اثر مشکات الملک را خوانده باشید، در آنجا گفته شده است که ورود عکس، الهیات ایران را دستخوش تغییر کرده است. در یک رسالهی دکترا که با دانشجویی همکاری میکردیم و در چند مجله هم مقالهای از آن چاپ شده است، نشان داده شد که عکس، آموزش و پرورش ایران را دچار بحران و دگرگون کرد. پس تکنولوژی خیلی مهم است، رسانه هم همینطور.
لحظاتی وجود دارند که میتوانند امکانهای تازه به وجود بیاورند. الآن اینترنت در ایران کار میکند. با اینکه گران شده و هزار مصیبت بر سرش آمده است، اینترنت با مردم دارد کار میکند. اینترنت طبق نظریهی «کنشگران شبکه» جزو کنشگران ایران است چون کنشگران فقط آدمها نیستند، بلکه اشیاء هم کنش میکنند.
در این کتاب نشان دادم که اشیای باستانی در ایران کار کردند، چون وقتی اشیای باستانی پیدا شدند، تاریخ ایران نوشته شد. اگر اشیای باستانی نبودند، تاریخ ایران به این صورت امکان ظهور نداشت. از کارکردهای عکس در ایران، هاله زداییای بود که از حاکمان انجام داد. حاکمی که تا حالا جز در نقاشیهای زیبا دیده نمیشد، حالا وقتی میخندد، عکسی از او گرفته میشود که دست اهل حرم میافتد و سپس از آنجا به بیرون درز میکند. به این صورت، بخشی از هاله زدایی از حاکم از طریق همین عکس اتفاق میافتد. این کنشهای مرزی حتی عامدانه نبوده است و آنها دنبال مشغولیتها و سرگرمیهای خودشان بودهاند، ولی منجر به بروز امور نابهنگامی شده است. اینها همان پارادایم «امکان» است.
وی افزود: یکی دیگر از لحظهها در ایران «لحظهی نمایش» است که تأثیرات بزرگی بر جای گذاشت، چون ارزشهای نمایشی جایگزین ارزشهای آیینی شد. تا زمانی که نمایش به ایران نیامده بود، ارزشهای آیینی وجود داشت و وقتی نمایش به وجود آمد، همان ارزشها واجد ارزشهای نمایشی هم شدند. رفتار مردم نسبت به ارزشهای نمایشی و در قبال ارزشهای آیینی متفاوت است، چون نمایش به نوعی آیین را اسطورهزدایی و تبدیل به هنر میکند.یک تصرف در آنها از سوی مردم به دلیل ویژگیهایش ایجاد میکند.
آخوندزاده در حوزه ی نمایش، یکی از کنشگران مرزی به شمار میرود. نمایشنامههای او مثل «وکلای مرافعه» از فضاهای مرزی تراوش کردهاند، چون او علاوه بر مراوده با شاهزادگان قفقازی، با دستگاه ایران هم مراوده داشت که کتاب مکاتبات او با جلالالدین میرزا موجود است. این آخوندزادهی روشنفکر در فضاهای مرزی فعالیت میکرد که توانست اتفاقاتی را در حوزهی نمایش رقم بزند و جریانساز در حوزه تحولات اجتماعی باشد.
اینها قهرمانان بزرگ و ستودنی نیستند که در صحنهای مستقل از حکومت، کنشگران پارتیزانی، چریک و شهید نام بگیرند. اینها قهرمان بزرگ ملی نبودند، بلکه به دلیل طبعشان، مناصبشان و منافعشان، ذوقیات و پیشرو بودن در برخی عرصهها سبب شدند که در ایران، امکانهایی کشف شود و لحظههایی به وجود بیاید.
پس از اینکه ناصرالدین شاه به خارج رفت، تکیه دولت شکل گرفت. کسانی که این سفرها را ترتیب میدادند و همراهیاش میکردند، اعتمادالسلطنه که برای او روزنامه میخواند، یکی دیگر که گزارش میداد و چیزهایی را برای او توضیح میدادند، هدف تغییر نداشتند، اما در تکیه دولت نمایشهایی مثل «بقال بازی» به اجرا درمیآمد که گاهی، متلکی هم به ناصرالدین شاه میانداختند. اینگونه کمدی علاوه بر تراژدی به وجود آمد که چطور میتوان مسخره و مضحکه ایجاد کرد؟ چطور میتوان موقعیتهای کمیک ساخت که نشاندهندهی یک نوع حس خاص جامعه به یک واقعه باشد؟
اینها را توضیح دادم چون بخشی از چنین تحولاتی از طریق کنشگران مرزی اتفاق افتاده است. بخشی دیگر هم بدون حضور کنشگران مرزی اتفاق افتاد. مثلاً میرزادهی عشقی در این دسته قرار نمیگیرد.
این بخش صحبتهای خودم را به این صورت به پایان میرسانم که دادهها در ایران گرسنهی معنا و سرگردان هستند، در نتیجه باید به سراغ دادهها و جزئیات رفت چون آنها چشم به راه ما هستند تا آنها را معنا کنیم. کنشهای فراوانی در مدارس، خانهها، کافهها، دانشگاهها و مهاجرتهای ایران دارد اتفاق میافتد. بخشی از کسانی که مهاجرت کردند و دیاسپورای ایران را تشکیل دادند، هویت جدیدی از ایرانیان برای دنیا ساختهاند. آنها دارند زندگی میکنند و میتوانند لحظه های دیگری برای ایران بسازند. اتفاقاً بخشی از تغییرات در تاریخ معاصر ما از طریق همین مهاجرت اتفاق افتاده است. قصهها در ایران زیاد است چون ایران سراسر قصه است. قصههای ایران را باید با دید «تاریخ جزئیات» به صورت میدانی بررسی کرد.
رضوان سرمد کارگردان مستند و نائب رئیس انجمن مستندسازان سینمای ایران در پرسش از دکتر مقصود فراستخواه گفت: اگر از من بخواهند یک تعریف یک خطی از کنشگری مرزی بدهم، دقیق نمیدانم. با وجود مثالهایی که زدید، همچنان نمیتوانم مختصات دقیق یک کنشگر مرزی را دریابم، با اینکه ذهنیاتی پیدا کردهام.
پاسخ این جامعهشناس این بود: از نظر من، یکی از چیزهایی که باعث کرختی میشود، امر واضح و دقیق است، چون هیچکدام از این دو یعنی وضوح و دقت وجود ندارند.
در کتاب «ما ایرانیان» به پیمایشهای چاپستیک ارجاع دادم که از شاخصههای آن «اجتناب از عدم قطعیت» است. او توضیح میدهد ملتهایی که «اجتناب از عدم قطعیت» میکنند، تغییر و پیشرفت ندارند، چون ریسک نمیکنند تا پذیرای عدم قطعیت باشند. کنشگر مرزی در یک دستهبندیِ یک شکل نیست که بتوان تعریفی دقیق از آن داد، بلکه خاکستری است و در منطقهی میانی قرار دارد. کنشگر مرزی در وهلهی اول یک کنشگر است و مهمترین نکته این است که کنشگری مرزی از طریق عمل اتفاق میافتد و به ساختارها کاری ندارد.
این عمل خودش یک ساختار ایجاد میکند. کنشهای آنها تنوع دارد. همچنین، کنشگران مرزی در جزئیات جامعه دیده میشوند. کنشگری مرزی مثل یک برچسب نیست که یک نفر همیشه باشد، بلکه بیشتر عملکرد مرزی است. در کتاب، راجع به کنشگران مرزیای توضیح دادم که به قدرت چسبیدند و خودشان قدرتمدار شدند؛ به صورتی که پدر مردم را هم درآوردند و مال مردم را هم خوردند. خیلیها را به این شکل داشتیم که به نوعی، پا را از ایوان مردم بیرون کشیدند. کنشگرانی هم داشتیم که شهید شدند و جان خودشان را از دست دادند.
در مجموع، کنشگران مرزی کسانی هستند که در میان موجودیتها توان کار کردن دارند. مثلا در مهمانیها که بزرگسالان با هم مشغول گفتگو هستند و کودکان با هم بازی میکنند، یک نفر از اعضای خانواده پیدا میشود که قابلیت ارتباط برقرار کردن با کودکان را دارد و با آنها ارتباط میگیرد، علاوه بر اینکه با بزرگسالان هم توان مراوده دارد. اینها عملکردی مرزی دارند. در نتیجه، این کنش مرزی در ایرانیان هست. بعضی از این کنشگران مرزی صلاحیت اخلاقی بیشتری دارند و برخی دیگر نه، چون کمتر به صلاح جامعه میاندیشند.
برخی هم از طریق منافع خودشان به جامعه کمک میکنند که این هم یکی از دلایل توسعه دنیا است. برخی هم در ساختار قدرت هستند که دل خوشی از قدرت ندارند و در مناصب گوناگون از مدیر تا کارشناس هستند. آنها هر موقع توان داشته باشند، فرصت ایجاد میکنند و البته گاهی هم نمیتوانند. آنها به نحوی با جامعه آشنا هستند و میتوان به آنها هم کنشگران مرزی گفت. گاهی حلقهی دوستان میتواند کنش مرزی ایجاد کند. در نهایت، حق با شماست و تعریف آن به این سادگی نیست.
یکی دیگر از حضار، شمیم مستقیمی، نویسنده و فیلمساز در پرسشی گفت: انگار شما برای کنشگران مرزی مثل ابن مقفع تا امروزیها، یک پیشزمینهی بدون تغییر و ثابت به اسم ایران در نظر گرفتید که اینها در این زمینه مشغول کنشگری هستند.
جسارت میکنم ولی انگار قدری دوران این کنشگری مرزی گذشته و پاسخگو نیست، چون الآن اصل این زمینه که ایران باشد، زیر سوال است. ما در لحظهای هستیم که فرصت برای پدید آمدن کنشگر مرزی نداریم، یا حداقل تصور من این است. عیسی کلانتری رئیس سابق سازمان حفاظت محیط زیست ایران میزان آب زیرزمینی ایران را ۹۰ میلیارد متر مکعب عنوان کرد. در حالی که در برنامهی هفتم توسعه، فقط ۱۷۵ میلیارد مترمکعب آب برای کشاورزی در نظر گرفتهاند. اگر به سرعت کشاورزی در ایران تعطیل نشود، ایرانی باقی نخواهد ماند. شاید آخرین کنشگر مرزی خود همین امثال عیسی کلانتری بودند که بیرون انداخته شدند.
در مثالی همچون محمدعلی فروغی، امروزه میبینیم که امکان چنین آدمهایی را نداریم. من اول دولت خاتمی وارد دانشگاه شدم و همان موقع معلوم بود که ما نمیتوانیم با هستهی سخت نظام، تبادل و تعاملی داشته باشیم و همان دولت خاتمی، دولت مرزی بود. ما خیال رو به جلو برای ایران داشتیم و خودمان را هم در مقام همین کنشگران مرزی فرض میکردیم. الآن همین آدمها هم دیگر این تصور را ندارند و انگار دستگاه فکری جدیدی باید به ما کمک کند. تازه اگر فرصتی باشد، وگرنه در لحظات پایانی هستیم و معلوم نیست چه اتفاقی بیافتد.
دکتر مقصود فراستخواه در پاسخ گفت: اینکه آب تجدیدپذیر نداریم، بخش اعظم آن دارد در فضاهای مرزی دنبال میشود. یک آگاهی اجتماعی به وجود آمده است، اما نتوانسته تبدیل به الگوی مصرف و الگوی کشتوکار بشود. بخش عمدهای از مشاغل و زندگی روستاییان از مناسباتی تعیین میشود که برای آیندهی ایران تهدید بزرگی است.
اسامی بزرگی را به کار بردید که آنها نمایندهی حقیقت هستند ولی خود حقیقت نیستند. ایشان نمایندهی جامعهی تحصیلکرده و دارای ارتباط در ایران است. متون بینالمللی را مطالعه و پروژههای بزرگ دنیا را در حوزهی محیطزیست دارند کار میکنند. مطالعات و خبرگی دارند. آنها متخصص هستند. یکی از حوزههای کنش مرزی، تخصص است.
وقتی طبیب نبض ناصرالدین شاه را میگرفت، آنزمان دیگر ناصرالدین شاه، سلطان صاحبقران نبود. چون آنجا حوزهی صاحبقرانی نبود. این تخصص از زبان یک نفر بیان شده، با اینکه فقط همان یک نفر نبوده است چون یک آگاهی اجتماعی است. اما این آگاهی اجتماعی تبدیل به تغییرات نهادینه نمیشود که ما را بتواند از این فاجعه نجات دهد.
او در انتها خاطرنشان کرد: شما به ژانری استناد کردید که باید در استفاده از آن احتیاط کنید. ژانر «پایان»، مثل پایان تاریخ و پایان های دیگر از ژانرهای نیازموده و کمتر استدلالی است. یک ایلی از خارج از سرزمین میآید و بر آن حکومت میکند. این سرزمین باقی مانده یا نه؟ شما دارید از آب صحبت میکنید، در حالی که کسانی به ایران آمدهاند که غلام بودند و به حکومت رسیدند، به طوری که اصحاب قلم را این اصحاب شمشیر به تعبیر بیهقی کنار گذاشتند.
حتماً میگویید من دارم راجع به تمام شدن آب صحبت میکنم که باعث هزار بحران اجتماعی خواهد شد. این تمثیلها چیست؟
کنشگران مرزی در حال تلاش هستند و دارد پروژهها برای آن تعریف میشود اما نه اینکه امید واهی بدهیم. این بیم و اضطراب از فضاهای مرزی ایران برخاسته است و خود این پایان دارد در فضاهای مرزی توسعه پیدا میکند. در واقع، ایران اضطراب دارد و این ترس که به جان ایرانیان افتاده، به این دلیل است که نتوانسته تبدیل به کار مؤثری شود و نتیجهی یک سلسله اشتباهات بزرگ است.
اما من همچنان معتقدم که ایران یک طرح ناتمام است، چون گاهی بخشهایی از ایران جدا شده و اتفاقات دیگری افتاده ولی کل این پیکرهی زخم خورده دوباره خودش را ترمیم کرده و مسیر دیگری را ادامه داده است. در نهایت، باید گفت ممکن است ایران پایان پیدا کند ولی کنش مرزی با همان پایان، آن را توضیح میدهد و در پایان، کنش مرزی هم شکست میخورد و ایران هم به پایان میرسد.
این مصیبتی است که ممکن است گرفتارش شویم و به سوی این نابودی جمعی برویم. دلیلی برای طفره رفتن از این ترس و تنشی که یک جوان هنرمند فرهیختهی کشور میتواند داشته باشد، نداریم. بگذارید این ترس در جان ما باشد که یک روز ما تمام میشویم. اینکه فرهنگ و سرزمین ما نابود خواهد شد. این اضطراب بهتر از خوشخیالی است. همین ترس و اضطراب از پایان ایران را برایش در فضاهای مرزی فکر کنید. اگر میتوانیم کنش مدنی و خیابانی بکنیم هم انجام دهیم، ولی کنش مرزی از کنشهایی است که باید انجام شود.
با پایان بخش پرسش و پاسخ، نشست پنجم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با دکتر مقصود فراستخواه جامعهشناس و استاد برنامهریزی توسعه آموزش عالی با عنوان «کنشگری مرزی چیست، کنشگر مرزی کیست» با ثبت یک عکس یادگاری از حاضران در جلسه خاتمه یافت.
فایل صوتی کامل این جلسه را هم میتوانید از اینجا بشنوید:
انتهای پیام/