جامعه شناسی اقوام ایرانی و مسائل آن در ایران امروز(۲)

سه شنبه ۲۱ آذر, ۱۴۰۲

سلسله نشست‌های بینارشته‌ای اعضای انجمن مستندسازان با اندیشمندان

نشست چهارم: احسان هوشمند (بخش دوم)

در نشست چهارم از سلسله نشست‌های بینارشته‌ای انجمن مستندسازان با اندیشمندان مطرح شد:

از کانون‌های احتمالی تغییر مذهب در آینده در کشور، به جز خوزستان ،مشهد هم مورد توجه قرار گیرد / زندگینامه جوانان پیوسته به سازمان‌های چریکی درس آموز و عبرت آموز و تکان‌دهنده است/ هزینه های فراوان جانی و سیاسی  در پی جستجوی یک جوان به دنبال آرمان‌شهر/ زندگی عشایر متأثر از اقلیم زندگی آنهاست/ محقق تاریخ اندیش در موضوع عشایر یا نداشته‌ایم یا کمتر داشته ایم/ دنبال راه‌حل گشتن، مطالعه می‌خواهد

در نشست چهارم از سلسله نشست‌های بینارشته‌ای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با احسان هوشمند جامعه‌شناس و پژوهشگر مطالعات قومی ایران، موضوع «جامعه‌شناسی اقوام ایرانی و مسائل آن در ایران امروز» مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

به گزارش روابط‌عمومی انجمن مستندسازان سینمای ایران، نشست چهارم از سلسله نشست‌های بینارشته‌ای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با احسان هوشمند جامعه‌شناس و پژوهشگر مطالعات قومی ایران با عنوان «جامعه‌شناسی اقوام ایرانی و مسائل آن در ایران امروز»، ظهر روز سه‌شنبه، ۲۱ آذر ماه ۱۴۰۲ در کافه تاریخ برگزار شد.

با توجه اینکه در نشست سوم از سلسله نشست‌های بینارشته‌ای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ در روز سه‌شنبه، ۷ آذر ماه ۱۴۰۲، دیدار و گفتگو با احسان هوشمند جامعه‌شناس و پژوهشگر مطالعات قومی ایران با عنوان «جامعه‌شناسی اقوام ایرانی و مسائل آن در ایران امروز»، با توجه به علاقمندی حاضران و استقبال آنها از بحث، و حتی اخصاص وقت اضافی به جلسه ، جلسه مذکور تمدید و به دو هفته بعد از آن بخش دوم نشست برگزار شد.

در ابتدای نشست، احسان هوشمند در سخنانی راجع به اهمیت چند مقطع در تاریخ ایران گفت: در ایران، چند برهه هست که ما نیازمندیم درباره آن بسیار مطالعه کنیم و همچنین، تولیدات علمی و پژوهشی و هنری داشته باشیم چون اگر روی این حوزه‌ها کار نکنیم، دوباره از ما به کرات، به حجم وسیع و به هزینه بسیار سنگین قربانی خواهد گرفت ئ سروشت ایرانیان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. یک دوره همانطور که عرض کردم ایران در دوره اشغال است. ما باید درباره ایران در دوره اشغال در جنگ جهانی دوم زیاد بیاندیشیم زیرا سرآغازی برای دوره‌های بعد برای ایرانیان است.

اگر تا امروز بحث های فراوانی در باره آغاز رویارویی ایرانیان با تجدد و مدرنیته صورت گرفته است متاسفانه در باره تحولات ایران در جنگ اول جهانی و و نیز جنگ دوم جهانی کمتر تأمل کرده ایم. دوره بعد، ۲۸ مرداد به بعد است. ۲۸ مرداد، به درست یا نادرست به عنوان  یک پدیده و گاه تا حد یک وهن  در میان ایرانیان بسیار اثرگذار و کارگر بود. ما در پیش، حین و پس از ۲۸ مرداد نیاندیشیدیم چه روی داد که ما بعدها به واسطه آن نگاه نوستالژیک، ایدئولوژیک و غیرتاریخی به پشت سرمان ،قربانی شدیم.

هنوز گروهی از ایرانیان در باتلاق این کودتا گرفتار هستند .هر چند  در ۵۷، تقریباً کمتر جریانی  دنبال مصدق است و حتی گروه قابل توجهی از  مصدقی ها دنبال آیت‌الله خمینی هستند. به سخنان  دکتر کریم سنجابی یا به بقیه ارکان جبهه ملی نگاه کنید. چرا؟ چون ۲۸ مرداد را ندیدیم و واقعاً جدی و جامع  ندیدیم. آن را نقد نکردیم که چه زمینه‌ای برای یک دوره ۲۵ ساله تا سال ۵۷ فراهم کرد که ما یک دنیای غبارآلود همراه با وهم های ایدئولوژیک راهنمای عمل ما باشد. ما کمتر دنبال بهبود و بازسازی بودیم. ما منظورم بخشی از جامعه ایران است. بخشی دیگر که داشتند زندگی خودشان را می‌کردند و حساب آنها جداست. زندگینامه جوانان پیوسته به سازمان‌های چریکی درس آموز و عبرت آموز و تکان‌دهنده است هزینه های فراوان جانی و سیاسی

در پی جستجوی یک جوان به دنبال آرمان‌شهر کمتر مورد مداقه و آسیب شناسی و بررسی قرار گرفته است و حتماً هر کدام از ما، داستان برخی از آنها را دیدیم یا خواندیم یا شنیدیم. یکی از این جوانها که به تازگی داستانش برجسته شده، عضو سازمان چریکهای فدایی خلق است و چنان در این سازمان ذوب شده که همه خانواده‌اش را هم برخلاف اصول امنیت چریکی در اختیار سازمان قرار می‌دهد، یعنی به برخی چریکها می‌گوید که اگر گم شدید، خانه تیمی تان لو رفت و غیره، خانه ما هست. غافل از اینکه به جز خودش،

ساواک هم ایده کنترل خانه‌های آنها را در ذهن دارد و به همین دلیل، افرادی نزدیک خانه‌ی او دستگیر می‌شوند. این شخص، دو خواهر کوچکتر خودش که دبیرستانی هستند را هم جذب سازمان می‌کند. بعدها او به مسئولیت شاخه اصفهان می‌رسد و چندی بعد، یکی از چریک‌ها می‌گوید که از قواعد سازمانی تخطی کرده و عاشق یک دختر چریک دیگر شده است. سازمان تصمیم می‌گیرد به دلیل خیانت وی به آرمان‌ها، او را بکشد. تا به امروز، همه فکر می‌کردند ساواک او را کشته است در حالی که کار سازمان بوده. به آن خانم خبر می‌دهند که او کشته شده است و آن خانم هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد. می‌گویند مگر تو عاشقش نیستی؟ می‌گوید نه! ما وارد سازمان شدیم که بمیریم، عاشقی چیست! یعنی با یک وهم، آن چریک و بعدها، دو خواهرش هم کشته شدند. در باره این تجارب چقدر به صورت تحلیلی و حتی در اثار هنری تأمل کرده ایم؟

او درباره نقد تجربیات تاریخی کشور در دوره‌های مختلف و به ویژه دوران معاصر عنوان کرد: خیلی تلخ است که یک جوان به دنبال یک آرمان‌شهر، با دست خود، خودش و خانواده اش را نابود می‌کند. همین‌ها کارهای مشابهی در جاهای دیگر کشور انجام داده‌اند. آیا این تجارب نقد شده است؟ اصلا آنها را شناختیم که نقد کنیم؟

این تنها یک سویه از سویه های پیچیده جریان های چریکی است که مورد توجه جدی و ارزیابی کافی قرار نگرفته است. ما این دوره‌هایی که گفته شد را نخواندیم، بازبینی نکردیم و تولیدات هنری شایسته ای  درباره آنها نساختیم. گویی این آدم‌ها که قربانی شدند، فارغ از هر طرز فکر سیاسی و ایثدئولوژیک ، انگار که هموطن ما نبودند. رئوس مطالبی که دانشگاههای ما مثل دانشگاه تهران درباره تاریخ معاصر نوشته‌اند را مرور کنید. ما البته  افراد و گروه های فعال داریم که در این زمینه می‌نویسند:

قومگرا، افراطگرای مذهبی و حتی افراطگرای سیاسی، که براساس منافع سیاسی، تاریخ را تحریف می‌کنند. مثلاً فیلم «چ» را ابراهیم حاتمی‌کیا می‌سازد بدون اینکه به تاریخ وفادار باشد چون همانطور که خودش می‌گوید کارمند سیستم است و برای ارتقای این سیستم، تولید محتوا می‌کند. او نمی‌تواند به حقیقت وفادار باقی بماند چون کارش چیز دیگری است.یا فیلم غریب که به تازگی اکران شد و علیرغم تاکید کاگردان بر وفاداری به حقیقت دچار خطاهای فاحش تاریخی شده است. اینها تجاربی است که ما بازبینی نکردیم.

تجارب را باید جزئی، قابل فهم و ملموس کرد سپس به سراغ آنها رفت. با این نوع بازبینی، می‌توان مناسبات اجتماعی مان را دقیقتر بفهمیم و درک کنیم. همچنین، برای آینده اگر نمی‌خواهیم کاری کنیم، حداقل فرصت مناسب تر و دقیق‌تر شناخت گذشته‌ای که خیلی از ما دور نیست را پیدا کنیم چون همچنان، عوارضش با ماست. این نفرت ها تمام نشده است. اگر از چند ده  هزار کشته و زخمی در کردستان از دو طرف ماجرا صحبت می‌کنیم به این معنی است که هر کدام از اینها خانواده‌ای دارند که شامل خواهر یا برادر یا پدر و مادر یا فرزندان و همسر می‌شود و دادخواه آنها خواهند شد.

ما آرشیوهای خودمان مثل قضیه قاضی محمد و پیشه‌وری را ورق نزدیم که ببینیم چه بر ما گذشت و ما در آن دوران، چه کردیم. ۴ فیلم خوب درباره این دو شخصیت تاریخی  ساخته نشده است. در کتابی که به تازگی در ایران به قلم شیوا فرهمندراد چاپ شده، رابطه فرقه آذربایجان با حزب توده را براساس اسناد حزب کمونیست و اسناد حزبی نوشته است، می‌توان از روایت‌های ذکرشده در کتاب، ۱۰ فیلم ساخت. ما نیازمند بازبینی تجربه‌ای هستیم که ما را به امروز ایران رسانده و در خلأ ظاهر نشده است. وضعیت امروز، یک سابقه پیشینی دارد و این سابقه در وجوه مختلف حیات اجتماعی ما ایفاگر نقش است تا ما را به این نقطه‌ای که در آن هستیم، رسانده است.

این جامعه‌شناس راجع به نتیجه حاصل از عدم وجود یک مرکز مطالعاتی مستقل از دولت برای بررسی معضلات مبتلابه ایران بیان کرد: فقر، نابرابری، ناتوانی سیستم حکمرانی کشور در فهم آنچه که در کشور رخ می‌دهد، برخورد امنیتی، برخورد سلبی، برخورد فاقد دانش و مطالعه و بدون ملی اندیشی، گاه عاری از  انسانیت و یا  انسانیت زدایی از دیگری که با تو مخالف است حتی اگر داعش باشد، انسان است و حقوقی دارد. باید فهمید که چرا یک نفر آدمکش شده است؟ قرار نیست هر کس دشمن ما بود، خودش و آثاروجودی اش  را نابود کنیم.

همه اینها علی‌القاعده نیازمند فهم، دانش، مطالعه، دپارتمان مخصوص و مرکز مطالعاتی ویژه است و ما یک مرکز مطالعاتی برای فهم این مناسبات در ایران به ویژه در باره مسال مذهبی و قومی و زبانی نداریم. هر چند ممکن است گفته شود مگر یک مرکز مطالعاتی مستقل از دولت وجود دارد که بتوانیم راجع به هر پدیده‌ای که در ایران خودنمایی می‌کند، مطالعه کنیم؟ یا  یک بخش خصوصی و مستقل وجود دارد که تعدادی از محققان را دور هم جمع کند تا به تحقیقات راجع به مسائل مختلف بپردازند بدون اینکه نگران خرج و مخارج زندگی باشند؟

معضلاتی هست که هموطنان ما با آنها درگیر هستند و ما برای فهم آنها کمتر کاری انجام داده ایم. مثلاً از کانون‌های تغییر احتمالی مذهب در آینده در کشور، به جز خوزستان می توان به مشهد هم اشاره داشت  ، فارغ از اینکه امر خوبی یا بدی است چون یک امر شخصی است و به دیگری ربطی ندارد. از آنجا که به پدیده‌ای سیاسی دارد تبدیل می‌شود، باید آن را شناخت وگرنه اینکه کسی بخواهد یهودی، کلیمی، زرتشت، مسلمان و کافر بشود، انتخاب شخصی خودش است.

آیا تدابیری برای فهم حاشیه‌نشینی در مشهد به عنوان یکی از مراکز اصلی حاشیه‌نشینی در کشور اتخاذ شده است؟ از آنجا که دانشی در این باره وجود ندارد پس قاعدتاً فیلمی جدّی هم درباره آن ساخته نشده است. در حد یک کار، دولت انجام می‌دهد که آن هم کمک‌های امدادی است.

ما تا به حال، هیچ اقدامی برای فهم و در وهله بعد، تغییر این مناسبات برنداشته ایم. اینکه در هم آمیزی اقوام یا مهاجرت، یک جامعه را قوی یا ضعیف می‌کند، نمی‌توان با قاطعیت پاسخ و حکم کلی داد. همین بس که امروز، خیلی از ما در اینجا از مکان‌های دیگر مهاجرت کرده‌ایم و داریم با هم گفتگو می‌کنیم پس اینگونه، ما قوی شده‌ایم.

همچنانکه برعکس این هم مصداق دارد. باید یک نهاد مستقل علمی فارغ از نوع دولت و شکل حکومت، این تحقیقات را انجام بدهد و این مشکل هم در دوران پهلوی وجود داشته و هم در دوره جمهوری اسلامی وجود دارد. اگر در یک مطالعه، پایتان را کمی از گلیم درازتر کنید، صد مدعی پیدا خواهد شد .

وی درباره تأثیر اقلیم زندگی بر زندگی عشایر در نقاط گوناگون کشور گفت: درست است که زندگی عشایر متأثر از اقلیم زندگی آنهاست. یک عده از محققان عقیده دارند که زندگی عشایر متأثر از مناسبات اجتماعی پیش از دوران اسلام دوره ملوک‌الطوایفی دوره اشکانیان هستند و عده‌ای دیگر مخالف آن هستند که اعتقاد دارند عشایر مربوط به بعد از امدن ترکان به ایران و سپس دوره مغول در ایران هستند.

راجع به صحت ادعاها اینجا نظری ندارم اما قطعاً تردیدی نیست که زندگی عشیره ای  نوعی از مناسبات  انسان با اقلیم است و همه عشایر هم مثل هم نیستند چنانکه حتی الگوی کوچ و مسافت کوچ عشایر مختلف در ایران با هم تفاوت فاحشی دارد و این از موضوعاتی است که باید روی آنها کار شود. پیش از انقلاب اسلامی، پژوهشگری به نام نادر افشار نادری وجود داشت که تا حدودی گرایش‌های چپگرایانه داشت و خیلی هم به انقلابیون کمک کرده بود. بعد از انقلاب اسلامی، او را اخراج کردند و در حدود ۵۳ سالگی، فوت کرد.

فارغ از این، وی یکی از کسانی است  که سینمای مستند ایران به شدت تحت تأثیر فعالیت‌های او قرار گرفت. ایشان در حوزه کارهای عشایری میراث گرانبهایی به یادگار گذاشته است اما میراث او، شامل حال امروز ما یعنی وضعیت امروزه عشایر است چون فقدان تاریخ اندیشی در این موضوع ما را آزار می‌دهد مثل بقیه موضوعاتی که وجود دارد و متأسفانه، محقق تاریخ اندیش در موضوع عشایر نداشته‌ایم.

یکی از حضار در سخنانی گفت: از صحبت‌های شما چنین برداشت کردم که گروه‌های سیاسی، مسئله ملیت‌ها و خلق‌ها را مطرح کردند و به آن دامن زدند در صورتی که کمی برعکس اتفاق افتاده است. شاید ریشه‌های این گروه‌های سیاسی به همین مشکلاتی که بوده است و آنها تجربه کردند در نتیجه، به این جریان‌های سیاسی پیوستند که فکر می‌کردند از طریق آنها می‌توانند این مسائل را حل کنند. نمونه بارزش صمد بهرنگی است که ترک بوده و در روستاهای آذربایجان مسائل و مشکلات زبانی و شرایط زندگی را دیده و به یک گروه سیاسی پیوسته است با این فرض که جدا از کار ادبی، فکر می‌کرده است که از این طریق هم می‌تواند کمکی به حل سریعتر این معضلات کند.

این پژوهشگر مطالعات قومی ایران در پاسخ گفت: صحبت درباره قضیه گروه‌های سیاسی، جلسه مفصل‌تری می‌طلبد. اینکه صمد و امثال او دنبال حل مشکل بودند، باید مستند صحبت کرد. می‌دانیم که بخشی از کارهای صمد بهرنگی و آثارش مخلوق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که یک نهاد فرهنگی حاکمیتی است. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به وسیله فرح پهلوی راه می‌افتد و عملکردش مثل موسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران است. موسسه‌ای که بسیاری از چپ‌های ایران همچون پویان، آل‌احمد و بنی‌صدر در آنجا جمع بودند. اینها را باید بحث کرد چون موضوعی تاریخی است.

اسناد را باید دید و بررسی کرد که صمد بهرنگی داشت چه می‌کرد؟ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و فرح پهلوی چه هدفی داشتند؟ اینها بحثی علمی است. باید مراحل تحول صمد بهرنگی را مرور کنیم که به عنوان یک معلم خودانگیخته بدون حمایت چه سرانجامی می‌داشت. صمد عدالت خواه بود ،قصه نویس بود،مخالف رژیم پهلوی هم بود،فقر را هم می دید ،با این اوصاف چپ و مارکسیسم هم در این دوره به گفتاری اثر گذار و برانگیزاننده مبدل شده است در این شرایط است که صمد می نویسد و مورد توجه قرار می گیرد.

این شرایط باید به صورت جدی مورد ارزیابی و آسیب شناسی واقع بینانه ای قرار گیرد. تک نگاری های آل‌احمد و مطالعه دکتر پیمان  درباره قشقایی‌ها و مسائلی از این دست، به انجام سفر تحقیقاتی برای گردآوری اطلاعات از جمله تاریخی، فرهنگ شفاهی و فولکلورشناسی نیاز دارد که با امکانات و بودجه میسر می‌شود. مگر (نادر) افشار نادری که از او نام بردیم و ماهها در میان عشایر و به ویژه  ایل بختیاری سر می‌کند، بدون بودجه و امکانات دانشکده علوم اجتماعی امکان چنین تحقیقاتی را داشت؟

بخشی از حاکمیت، به شخصی پروژه‌ای اعطا می‌کند و بخشی دیگر از حاکمیت، برای همان پروژه، سر فرصت با آن آدم تسویه‌حساب می‌کند و وی را به زندان می‌اندازد. اتفاقی که در جمهوری اسلامی هم می‌افتد. آن دوره، طور دیگری بود. سیستم تصور می‌کرد با سرگرم کردن اینها در حوزه‌های موسیقی، هنر، سینما و پژوهش، آنها را راضی می‌کند تا شاید آورده‌ای برای سیستم داشته باشند. در اینکه نظام سیاسی ما بعد از مشروطه به جز مجلس اول، به صورت نسبی یک نظام ملی اندیش نبوده است، کمتر تردیدی وجود دارد. چون بعد از مشروطه اول، ایران مسئله نبوده است.

درد و رنج هموطن من در کرمانشاه و تغییرات مناسبات اجتماعی ما چیزهایی بوده که باید راجع به آن تحقیق می‌کردیم. یک دولت ملی اندیش روی این موضوعات تحقیقات انجام می‌دهد چون منافع خودش هم در آن است. حتی خودش هم روی آن متمرکز است. در حالی که الآن در آمریکا، موسساتی دارند درباره اقوام ایرانی تحقیق می‌کنند. در این مملکت، همین الآن، ۳۰ هزار مدرسه وجود دارد که پذیرای دانش‌آموزان افغانستانی است و این عدد کمی نیست. درباره اینها مطالعه انجام داده‌ایم؟ خیر. ایا این تجارب مورد بررسی و حتی آسیب شناسی قرار گرفته است؟ پس از این نظر، فقیر هستیم.

به اندازه فهم خودم معتقدم که گروه‌های مارکسیستی، سهم مهمی در کج کردن مسیر در ایران داشته‌اند به همان اندازه که دولت داشته‌است. واقعیت این است که وقتی ایدئولوژی مبنا قرار می‌گیرد، دیگر اجازه اندیشیدن را نمی‌دهد چون فکر می‌کنم راه‌حل را در جیبم دارم. طوری که صمد بهرنگی فکر می‌کرد راه‌حل دست اوست با اینکه راه‌حلی نداشت. ساده سازی حل مسئل و فهم مسائل از جمله معجزات ایدئولوزی اندیشی است .چه بسا صمد در صورتی که تا حالا زنده بود، به گذشته خودش پشت می‌کرد.

صمد بهرنگی چند ساله بود فوت کرد؟ چند کتاب خوانده بود؟ چند پژوهش مطالعه کرده بود؟ در این دوره که در باره آن صحبت می کنیم کمتر کسی دنبال راه‌حل ملی بود!. اصل مطلب محل تردید است که دنبال راه‌حل بودند چون راه‌حل جلوی چشمان آنها بود. این راه‌حل در شوروی تجربه و نتیجه‌اش مشاهده شده بود. آنها قدرت می‌خواستند که اجرایی اش کنند عین بخشی از روحانیت. دنبال راه‌حل گشتن، مطالعه می‌خواهد. مملکت اداره کردن، کار خیلی پیچیده‌ای است. اینها عوارض ایدئولوژی اندیشی است. مثل اینکه معتقد بودند که انجام امور آسان است اما شاه نمی‌گذارد وگرنه (اگر) دست ما بود، ۲۴ ساعته همه‌چیز را درست می‌کردیم!

احسان هوشمند در سخنان پایانی درباره اینکه اگر گروه‌های سیاسی پرچمدار یک مطالبه شوند، چه نتایجی به بار خواهد آورد، عنوان کرد: وقتی پرچمداری یک مطالبه، از فضای مدنی، علمی و فرهنگی به یک گروه سیاسی منتقل می‌شود، یعنی آن (پرجمداری) با مناسبات قدرت و ایدئولوژی تعریف شده است پس طبیعتاً برای این موضوع، شانس یافتن راه‌حلی کارشناسی به شسدت کم خواهد شد. نباید از یاد برد که این گروه‌های سیاسی، گروه‌های موجهی به لحاظ نظری و علمی و پژوهشی  نیستند چون سطح تجارب و نوشته‌های آنها مثل کتاب‌ها و مرام نامه هایشان در اختیار ماست‌.

هر چند به نظر امروزه کمی دور از ذهن است اما در واقع چنین بود که  یک نفر چگونه می‌آید مطلبی تولید کند که در نهایت و در ادامه شخصی برود دیگری را بکشد یا خودش کشته شود؟! مثلاً یکی از این سردمداران جریان‌های چپ می‌گفت:«دیگر دوره سیاست تمام شده است. دوره این است که همه‌چیز از جمله سیاست در خدمت تفنگ باشد!»همان عنوان معروف مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک!  حد مباحث در آن شرایط این بود است و چنین جریان هایی نمی‌توانستند راه‌حلی برای آینده داشته باشند.

سوال اول جلسه قبل را یادتان هست؟ کسی می‌داند چند زبان در ایران وجود دارد؟ یا مردم خوزستان به چند زبان تکلم می‌کنند؟ می‌خواهیم چریک پرورش بدهیم یا کارشناس؟ فکرش را بکنید. وقتی قرار است یک فیلم ساخته شود، مباحث فنی فراوان مانند طراحی تولید و  نور، صحنه و صدا و قصه و غیره را دارد. این مباحث هم باید به شکل فنی، در حوزه خودش و نه اینکه در درون حزب سیاسی یا تشکل سیاسی  بررسی شود.

انتهای پیام/

جامعه شناسی اقوام ایرانی و مسائل آن در ایران امروز(۲)
دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *