سلسله نشستهای بینارشتهای اعضای انجمن مستندسازان با اندیشمندان
نشست دوم : دکتر محسن برهانی
آیا تقابل جامعه امروز ما با حاکمیت تقابل با نظام حقوق سنتی است؟
در نشست دوم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان مطرح شد:
تلاش صدوپنجاه ساله ملت ایران برای کنترل نهاد قدرت/ دغدغه من، کم کردن رنج مردم است/ ایجاد ادبیات مشترک برای دستیابی به اجماع نخبگانی/ به سکوت حوزه علمیه توجه کنید.
در نشست دوم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با دکتر محسن برهانی فارغالتحصیل دکترای حقوق، وکیل دادگستری و نویسنده کتابهای حقوقی، موضوع «آیا تقابل جامعه امروز ما با حاکمیت تقابل با نظام حقوق سنتی است؟» مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
به گزارش روابطعمومی انجمن مستندسازان سینمای ایران، نشست دوم از سلسله نشستهای بینارشتهای انجمن مستندسازان با اندیشمندان؛ دیدار و گفتگو با دکتر محسن برهانی فارغالتحصیل دکترای حقوق، وکیل دادگستری و نویسنده کتابهای حقوقی با عنوان «آیا تقابل جامعه امروز ما با حاکمیت تقابل با نظام حقوق سنتی است؟»، ظهر روز سهشنبه، ۹ آبان ماه ۱۴۰۲ با حضور چند تن از اعضای انجمن مستندسازان سینمای ایران در کافه تاریخ برگزار شد.
در ابتدای نشست، دکتر محسن برهانی در سخنانی از یک دعوای صدوپنجاه ساله در ایران پرده برداشت و گفت: یک دعوای صدوپنجاه ساله در کشور ما هست که هنوز ادامه دارد و قدیمیها از آن با عنوان «دعوای سنت و مدرنیته» نام میبردند و هر بار، فقط اسم جدیدی پیدا میکند که دغدغه من نیست.
در هر حال، ما صدوپنجاه سال گرفتار این هستیم که چگونه نسبت خودمان را با حاکمیت و حکمرانی تعریف کنیم؟ از نظر من، خلاصه تلاش صدوپنجاه ساله ملت ایران، تلاش برای کنترل نهاد قدرت است. ظاهراً توفیق آنچنانی برای مردم حاصل نشده است. اگر بخواهیم نتیجه دو انقلاب و چندین جنبش را در نظر بگیریم. من این تلاش را مثل دویدن روی تردمیل توصیف میکنم. اگر بخواهیم شباهت الآن را با دوران تاریخی پیشین بسنجیم، شباهت زیادی به دوران ناصری داریم که خیلی عجیب است. بخشی از مختصات ما، مختصات دوران ناصری و پیشامشروطه است. این یعنی خیلی موفق نبودیم. البته نباید خودمان را زیاد ناراحت کنیم چون خیلی جاهای دیگر هم این روند موفق شدن سالها به طول انجامید. بعضی از مباحث حقوقی که مطرح میشود، تعجبآور است ولی این وضعیت الآن ماست و کاری نمیشود کرد. در این هفت دهه، نوسانات زیادی داشتیم ولی دوران مشعشع آزادی هم داشتیم. الآن این نوسان در نقطه خوبی قرار ندارد.
اینکه چرا اینگونه شدیم، دلایل مختلفی دارد. این موضوع بحث ما نیست و مخاطبان بهتر از همه به این چرایی اندیشیدهاند. اینکه الآن حال ما خوب نیست چون با یک تشتت مطلق در میان اندیشمندان مواجه هستیم و هیچ افق روشنی نداریم که درباره آینده به توافق برسیم و چون این وضعیت را نداریم، بهترین زمینه برای شکلگیری لویاتان قدرت است که افرادی که به صورت انفرادی میخواهند کار انجام بدهند را به راحتی حذف میکند. چرا اجماع نخبگانی شکل نمیگیرد؟ بخشی از آن، به دلیل لجبازی است. این دوگانه مذهب و غیرمذهب یا دوگانه سنت و مدرنیته، خیلی کمک میکند تا ما بهتر شویم. در برابر این دوگانه، یک هسته سخت وجود دارد که یا نمیفهمد یا طور دیگری میفهمد. در نهایت، یک تاریخ و یک فلات به نام ایران وجود دارد که گرفتار چنین وضعیتی است. ما در یک دوگانه سنگین قرار داریم. در این میانه، چگونه میتوان به راه سومی رسید؟ ما راهی جز «التقاط» نداریم.
او افزود: با اینکه سالهاست کلمه «التقاط» در ایران کلمه ناخوشایندی محسوب میشود اما تقدیر تاریخی ما در این کلمه است. در عین اینکه نمیتوانیم سنت را کنار بگذاریم، در عین حال هم نمیتوانیم کلا سنتی بشویم کمااینکه نمیتوانیم کلا مدرن بشویم و همچنین، نمیتوانیم دست از مدرن بودن برداریم. تنها راهی که داریم این است که در یک نقطه تعادلی بایستیم و بین سنت و مدرنیته قرار بگیریم. این نقطه تعادل باید نقطه تعادل «التقاطی» باشد که برای هر کدام، قدری سهم در نظر بگیریم. اما در این داستان، خیلی فکر نمیشود چون این دو جریان تمامیت خواه میشوند و همه سهم را برای خودشان میخواهند و هیچ سهمی برای دیگری قائل نیستند. ما تنها راهی که داریم حرکت به سوی یک نوع اجماع نخبگانی مبتنی بر «التقاط» است.
چرا بعضیها میگویند که این کار، عین نفاق است؟ این را از تجربه یکساله خودم میگویم. من یک تجربه قم را شخصاً خودم دارم چون متولد قم هستم و فضای آنجا را خیلی دوست دارم، علاوه بر اینکه تجربه فضای دانشگاه را هم دارم. تجربه اروپا و روشنفکری هم دارم. من یک ترکیبی از همه اینها هستم. مشهور است که میگویند کسی را میخواهی بشناسی، کتابخانه او را نگاه کن. یک دوستی کتابخانه من را دید و گفت: «من یک شخصیت بیمار میبینم که حسابش با خودش معلوم نیست. از یک سو، مباحث عرفان نظری و از آنسو، مباحث خیلی روشنفکری.» خلاصه کلام من این است که ما جامعه را با تمام مختصات آن نشناختهایم؛ جامعهای که شامل یک مذهبی ۱۲سیلندر هیئتی هم میشود. کسانی که تربیت مذهبی دارند، روی سه چیز حساس هستند: ترانه، زدن ریش و موی سر خانمها. این البته ربطی به مذهب ندارد چون ما همیشه دو چیز داریم: یک عرف مذهبی داریم و یک مذهب داریم. یک عرف متشرع داریم و یک شرع داریم. این دو همیشه با هم یکی نیستند. گاهی عرف متشرع چیزی است که واقعاً ربطی به مذهب به معنای صحیح آن ندارد که فقها از ترس متشرعین این حرفها را نمیزنند حتی خود آخوندها هم میترسند و میگویند اگر فتوا بدهیم، برای خودمان دردسر ایجاد میکنند. از اول بوده و الآن هم است. این شکاف بین فقه و عرف متشرع وجود دارد. ما هم که میخواهیم راجع به این مسائل صحبت کنیم و اجماع نخبگانی شکل بدهیم، باید هم ادبیات سنتی و هم ادبیات مدرن را یاد بگیریم. من نمیتوانم بخشی از اینها را نفی کنم چون اینها بخشی از جامعه ما هستند.
برای اینکه بتوانیم به سمت اجماع نخبگانی برویم، باید سویههای فکری جامعه را بشناسیم تا بتوانیم یک ادبیات مشترک تولید کنیم. چه بین آن خانمی که به علت گرایش سیاسی یا پوشش او که میخواهد حجاب را رعایت نکند و آن فرد مذهبی که میگوید دارد خاکریز اول از بین میرود، چه بین کسی که در هیئت است و کسی که با دغدغههای دیگری در کافه مینشیند. برداشت من این است که یکی از نقاطی که میشود بر مبنای آن ادبیات مشترک ایجاد کرد، بحث قانون است. از نکات سخت ماجرا این است که انگار بخشی از حاکمیت دوست ندارد این دوگانگی حل شود چون همین عدم شناخت طرفین، عدم تحمل یکدیگر و عدم وجود یک جامعه متکثر، به نفعش است.
این حقوقدان درباره دلایل انتخاب قانون به عنوان ادبیات مشترک برای همگرایی طیفهای مختلف جامعه عنوان کرد: برداشت من این است که یکی از نقاطی که میشود بر مبنای آن ادبیات مشترک ایجاد کرد، بحث قانون است؛ قانونی که ترکیبی از قانون و شرع باشد و فقط منحصر به قانون نباشد. تجربه نشان داده که نخستین کاری که باید در جامعه انجام شود، آگاهسازی جامعه نسبت به حقوق قانونی شان است. بسیاری از مردم نمیدانند که در خیلی موارد آنها ذینفع هستند و حقی دارند. این دعوا با حاکمیت است و نه بحث میان دو نفر همسایه که مشکل آنها با رجوع به دادگاه حل و فصل خواهد شد. حاکمیت هم حساسیتی ندارد روی اینکه حق را به چه کسی بدهد. زمانی دعوا رخ میدهد که یک طرف مردم و طرف دیگر حاکمیت باشد. آیا نمیتوان با آگاهسازی مردم نسبت به حقوق شان، کمی از رنج آنها کم کنیم؟ این دغدغه من است و خیلی نگاه اصلاحاتی به این قضیه ندارم. دغدغه من کم کردن رنج مردم است. من معتقدم شاید اگر مردم حقوقشان را بشناسند، رنج کمتری بکشند و آسیب کمتری ببینند. هر کسی اعتقاد دارد که این آگاهسازی باید به یک شکلی باشد.
من میگویم باید حقوقی شرعی باشد و بقیه نظر دیگری دارند. یک مسئولی میگفت:«قبلاً به مردم زنگ میزدیم، احضارشان میکردیم، با آنها صحبت میکردیم، تعهد میگرفتیم و همهچیز تمام میشد اما الآن برای احضار تلفنی، جواب سر بالا میدهند و میگویند احضاریه رسمی بازپرسی بفرست. خدا لعنتت کند برهانی! چرا برای خودتان و مردم مشکل ایجاد میکنید؟!» این موضوع برای من باورنکردنی بود که نخبگان ما، بدیهیات حقوق را نمیدانستند. بدیهیاتی مثل اینکه کسی حق ندارد بدون احضاریه مرا احضار یا تفتیش کند. اینکه باید در ۲۴ ساعت اولیه دستگیری، در برگه دستگیری دلیل و اتهام دستگیری را اعلام کنند. یکی دیگر از موارد غیرقانونی، ایست بازرسی است، همه اینها غیرقانونی هستند. حتی آنهایی که نیروی انتظامی میگذارد چون کسی حق ندارد ماشین مردم را بگردد مگر اینکه دستور قاضی باشد و به طور مشخص، دستور تفتیش ماشین برهانی را با پلاک فلان بدهد.
این وکیل راجع به ممنوعالکاری رخ داده برای هنرمندان در مقاطع مختلف خاطرنشان کرد: سالهاست هنرمندان ما ممنوعالکار میشوند بدون اینکه استنادی وجود داشته باشد. تا حالا حتی یک هنرمند نرفته و در ارتباط با کسی که او را ممنوعالکار کرده است، اقدام حقوقی کند. هیچ کاری نکردند و حتی بیانیه هم ندادند. صبر پیشه کردند تا گشایشی حاصل شود سپس با یک بچه امنیتی در فلان نهاد صد بار دیدار کردند تا بعد دو سال، این بچه اجازه کار آنها را صادر کند. مگر او چه کاره است؟ البته این اتفاق فقط مختص به ایران نیست و همه جای دنیا اتفاق افتاده است. وقتی آگاهسازی اتفاق بیافتد و این گام برداشته شود، وقتی اتفاق مشابهی برای فرد دیگری رخ بدهد، آن شخص میتواند گام بعدی را محکمتر بردارد. مثلاً مرا ممنوعالکار کردید و دلیلی ارائه ندادید پس از شما شکایت خواهم کرد.
وی افزود: کجای دنیا در برابر حاکمیتی که قدرت مطلق دارد، بدون هزینه دادن تغییری اتفاق افتاده است؟ قرار نیست چیزی را در گینس ثبت کنیم که ما جزو اولینها هستیم. باید کارمان را بکنیم، طبق مبنا پیش برویم و هزینه آن را بدهیم. الآن خود من یک هزینه داده مجسم هستم.
دکتر محسن برهانی با ارجاع به حسام نواب صفوی، او را نماینده رادیکالیسم مذهبی غیرفقهی خواند و گفت: بعد از اتفاقاتی که بعد از انقلاب اسلامی درباره نواب صفوی افتاد، دیگر نمیتوان راجع به او صحبت کرد و فقط باید به او احترام گذاشت. با این حال، او یکی از شخصیتهای قاطی و تاثیرگذار تاریخ معاصر است. او مصداق رادیکالیسم مذهبی غیرفقهی است. اینها علیه آیتالله بروجردی بیانیه فحش نامه دادند. اصلا مراجع از اینها میترسیدند. جالب است که مراجع تقلید از این جغلهها میترسیدند. او در سال ۱۳۲۷ به شکل سرخود به یک مدرسه دخترانه رفته و آنها را ضرب و شتم کرده بود. چرا؟ برای اینکه دختران به مدرسه میرفتند و فلان. من میگویم باید اینها را درک کرد. همین الآن هم اینها را داریم. ما باید به یک درک متقابل برسیم و همدیگر را بشناسیم.
یکی از حضار با نقد به مبحث «التقاط» آن را یک شترگاوپلنگ نامید که چند موضوع با هم مخلوط شده است بدون اینکه معیاری داشته باشد و ادامه داد: خواهش میکنم این مبحث را با واژه دیگری توضیح بدهید یا اصلا از ابتدا به شکل دیگری تعریف کنید.
او پاسخ داد: در کتابی که این بحث را مطرح کردم، ممیزی رخ داد و من به جای واژه «التقاط» از «هم افزایی» استفاده کردم.
این نویسنده حقوقی انقلاب را پدیدهای خطرناک نامید و گفت: انقلاب خطرناک است برای جامعهای که به خون هم تشنه هستند و در صورت وقوع یک انقلاب دیگر، مردم همدیگر را تکه تکه خواهند کرد. من اعتقاد دارم که دم پنجاه و هفتی ها گرم که حداقل بعضی از آنها ردیف بودند. در نتیجه، ما راهی نداریم جز اینکه از زخمها کم کنیم، آگاهی را افزایش بدهیم و به فعالیتهای مدنی بپردازیم. به مرور، شرایط تغییر خواهد کرد.
یکی دیگر از حضار از این حقوقدان راجع به اشکال فقهی برای قانونگذاری درباره حجاب پرسید: از لحاظ شرعی، حجاب در زمره عبادت است و از لحاظ حقوقی جزو حق الله حساب میشود، قانونگذاری برای آن و تعیین مجازات دنیوی برای آن، اشکال فقهی ندارد؟
دکتر محسن برهانی پاسخ داد: خیر، اینها این را در قاعده «التعذیب» قرار میدهند که در آن قاعده سه مبنا هست و طبق یکی از آن مبناها، امکان مجازات وجود دارد. هرچند همین مبنا هم ده تا معذوریت دارد. این به این معنی نیست که این مجازات، الزام شرعی دارد و این نکته خیلی مهمی است. در نهایت، فقط منتهی به یک حق مجازات میشود که همان حق مجازات هم ده ها اشکال دارد. یک بحث ساده است. جمع کثیری از مردم موردی مثل حجاب را نخواستند. چه کار باید کرد؟ امام حسن مجتبی (ع) مردم را جمع کرد و پرسید: جنگ یا صلح؟ ایشان فرمود که اگر جنگ کنید، عزت پیدا میکنید و در صورت صلح، ذلیل خواهید شد. همه پاسخ دادند خواهان صلح هستند. ایشان حکومت را به معاویه داد و رفت. این نمونهای از حق تعیین سرنوشت است. این روایات را تا چند سال قبل نمیشد گفت. طبق عقیده شیعه، امام معصوم حسن مجتبی (ع) مردم را در دوراهی جنگ و صلح قرار داد و آنها گفتند که نمیخواهیم با تو در یک جنگ شرکت کنیم. ایشان نیز حکومت را واگذار کرد و آنها را با حکومت معاویه تنها گذاشت. اگر ما بودیم میگفتیم، صلح؟ نه، فقط جنگ.
یکی دیگر از حاضران در نشست فوق در سخنانی گفت: درباره نظریهای که درباره «التقاط» دارید، اگر مسیر صدوپنجاه سالهای را که آمدیم و به آن اشاره کردید مرور کنیم، مثالهایی همچون مشروطه مشروعه یا مارکسیسم اسلامی به چشم میخورد که ترکیبهای عجیبی هستند. من معتقدم که شاید اتفاقا باید این تفاوت بین نحلههای فکری گوناگون و آدمهای مختلف را به عنوان طبیعت یک جامعه بپذیریم. در تمام کشورهای دنیا، این تفاوت بین آدمها وجود دارد. در آمریکا هم گروهها و آدمهایی مذهبیتر از حتی نسخههای کنونی ایران وجود دارد. چه باعث میشود که آنها میتوانند در کنار هم زندگی کنند؟ این حق زندگی قائل شدن برای همدیگر است که با حمایت حقوق و قانون امکانپذیر است. در اینجا، مثالش قضیه مرغ و تخممرغ است که آیا اول باید قوانین اصلاح شود یا اینکه اول مردم باید آگاه شوند؟ در ایران و در خانوادهها شاهد هستیم که حتی در همین یک سال، مردم دارند با همدیگر خیلی درست برخورد میکنند و همه ما در خانوادههایمان، آدم مذهبی داریم و با هم نزاعی نداریم. از اینرو، نگاه جامعه از حاکمیت خیلی جلوتر است در حالی که قانون حمایتش نمیکند.
این وکیل دادگستری در جواب بیان کرد: اینکه بخواهیم طرز فکر همدیگر را تغییر بدهیم، نه. این منظورم نیست. میخواهم بگویم زمانی که موجودی به نام قانون بخواهد در این گستره متولد شود، این موجود، موجودی التقاطی خواهد بود. قطعاً چنین خواهد بود چون نه میتواند کاملا سنتی باشد و نه تماماً مدرن باشد. این قانون باید کجای این دنیای ما باشد و چه نقطه تعادلی را در نظر بگیرد؟ اینجا جایی است که ما هنوز مشکل داریم و هنوز این مشکل لاینحل باقی است. به قول شما، قانونگذاران در توهماتی به سر میبرند و قانونی میگذارند که نسبتی با جامعه ندارد و منجر به شکاف بین قانون و مردم میشود. در نهایت، قانونی که باید گذاشته شود، موجودی التقاطی خواهد بود. خصوصیات این قانون التقاطی این است که باید مبتنی بر تکثر، تحمل یکدیگر و حفظ حداقلی از حقوق برای همه اقشار جامعه باشد. در جریان هستید که ما و شما الآن نمیتوانیم راجع به خیلی از حوزهها مثل اقلیتهای مذهبی صحبت کنیم. آنها هم انسان هستند. چطور است که فقه به آنها حقوقی داده است اما نمیتوان راجع به آنها صحبت کرد. فقه و خدا مجوز شرعی برای دفاع از آنها داده است ولی همچنان امکان صحبت از آنها وجود ندارد. چون حداقل حقوق برای همه اقشار جامعه در قانون لحاظ نشده است. ما در دو مرحله در حال بحث هستیم که یکی قانون موجود و دیگری قانونی که مطلوب است. همیشه هم این دعوای بین هست و باید در حقوق وجود داشته است. یکی از راههای آگاهسازی این است که قانون به عنوان هست را باید بگوییم که مردم چه حقوقی طبق همین قانون موجود دارند و کسی نمیتواند به آن متعرض شود. راجع به بایدی قانون هم بحثهای فراتری میطلبد تا نقطه تعادل به دست بیاید. آن ثمره سالها تلاش اندیشمندان خواهد بود. آمریکا تنها کشوری است که یک عده اندیشمند دور هم جمع شدند و یک کشور ساختند. حتی در اروپا هم این اتفاق نیفتاده است. لایحه استقلال آمریکا بعد از مطالعه کتابهای جان لاک حاصل شد و بر مبنای آن، یک کشور ساختند. اروپاییها با هم نزاع کردند و جنگهای مذهبی راه انداختند. همدیگر را کشتند تا به نقطه تعادل رسیدند. حالا ما باید چه کار کنیم؟
یکی دیگر از حاضران تجربه خودش درباره شکایت از یک ضابط قضایی و یک آخوند برای امر به معروف و نهی از منکر چنین گفت: قبل از اتفاقات زن، زندگی، آزادی من دو بار، یکبار از یک ضابط قضایی و یکبار هم از یک آخوند برای امر به معروف و نهی از منکر شکایت کردم و هر دو بار، حکم به نفع من صادر شد. شکایت من از آن آخوند در دادگاه ویژه روحانیت رسیدگی شد و سه بار به دادگاه ویژه روحانیت برای پیگیری رفتیم. من توانستم دیه بگیرم چون آن آخوند مرا کتک زد. یکبار رای به نفع او و بار دیگر به نفع من رای صادر شد و در نهایت، توانستم از او دیه بگیرم. آن آخوند تعجب کرده بود و میگفت:« من تا به حال به هزاران خانم تذکر دادم و به نیروی انتظامی زنگ زدم. این اولین موردی است که این مورد برای من پیش آمده است.» من هم در جواب گفتم:«خب، دیگر از این به بعد از این کارها نخواهی کرد!». مسئله من این است که الآن، قانون هم حتی با مسائل یک زن امروزی در تضاد است. من چه کار میتوانم بکنم؟ نه میتوانم دست به دامن شرع شوم و نه میتوانم دست به دامن قانون شوم.
او در پاسخ گفت: در خیلی از موارد ممکن است. نمیگویم خیلی از آزادیهایی که برای یک زن مسلمان ایرانی هست مثل آزادیهایی است که برای یک زن آلمانی یا نروژی است. این ادعای باطلی است چون محدودیت وجود دارد. اما من میخواهم بگویم همان دغدغهها در این ساختار حقوقی فقهی امکانپذیر است. این رویه در حال تغییر است. بیست سال پیش اگر به یک زنی میگفتند دیه زن و مرد مساوی است، میگفت ممکن نیست! ده سال پیش و بدون جنجال، نرخ همه دیهها از جمله دیه ناشی از تصادفات مساوی شد. این اشتباهی است که همگان دارند و فکر میکنند هنوز این اتفاق رخ نداده است. اگر ما جنبش زن، زندگی، آزادی را اینطوری نگاه کنیم که مبتنی بر احیای حقوق بخشی از جامعه باشد، آنوقت خیلی معنا پیدا میکند. سپس بررسی میکنیم که محرومیتها چیست و کدام یک مبتنی بر شرع و عرف متشرع است. هنر در بین زنان کشور از بین رفته است. چه کسی گفته آواز خواندن زنان اشکال شرعی دارد؟ فقط یک اختلاف فقهی است. مشهور است که میگویند زن و مرد با هم فرقی ندارند و اگر غنا باشد، برای هر دو حرام است. آیا خوانندگی زنان ربطی به شرع دارد؟ و مسائلی از این دست. باید دید کدام یک از محرومیتها شرعی است و آیا راهکار عبور شرعی از این معضل وجود دارد یا خیر؟ و اینکه کدام یک شرعی نیست. این موضوعی است که حتی نخبگان ما آن را نتوانستند تفکیک کنند.
فرد دیگری در سخنانی گفت: از نظر من، عرف متشرع، حافظ منافع فقها است. چون تا وقتی فقها علیه این متشرعین موضع اتخاذ نکنند، این منافع مالی مثل بودجه دولتی که به آنها از سوی دولت پرداخت میشود، در خطر قرار نمیگیرد و آنها هم نمیخواهند از این بودجه با این موضع گرفتن صرفنظر کنند. شاید این موضوعی باشد که باعث تقویت اندیشه انقلاب میشود که این حکومت، باید از بین برود تا این منافع مالی قطع شود، شاید برخی چیزها به سر جای خودشان برگردند.
دکتر محسن برهانی عنوان کرد: ما اصلا به آنها کار نداریم. اگر به وظیفه خودشان عمل کردند که چه خوب و اگر نه، ما باید به وظیفه آگاهسازی خودمان عمل کنیم چون وقتی جامعه آگاه شود، همراه خواهند شد. در ماههای اخیر، بسیاری از بزرگان حوزه علمیه درباره حجاب اصلا نظر ندادند. دقت کردید؟ راجع به امام جمعه ها صحبت نمیکنم. بزرگان حوزه علمیه سکوت کردهاند. خیلیها از این درگیری که راه افتاده است، ناراحت هستند. این نگرانیها را با ورود زنان به استادیوم در دوره محمود احمدی نژاد مقایسه کنید. وقتی او این موضوع را مطرح کرد، اکثر مراجع تقلید موضع گرفتند و فتوا دادند. ببینید، جامعه عوض میشود. آنها هم این موضوع را درک میکنند. موضوع این است که اگر روی یک حکم دینی متمرکز شویم و این موضوع باعث دین گریزی مردم شود، عقلا و شرعا جایز است که این حکم کنار گذاشته شود. همانطور که از حوزه علمیه انتظار حرف زدن دارید، زمانی که حوزه علمیه سکوت میکند، به آن هم توجه کنید. اتفاقات عجیبی در ماههای اخیر افتاده است که بزرگان سکوت کردهاند بدین معنی که وارد این دعوا نمیشوند. شاید مردم انتظار داشته باشند که آنها باید موضع بگیرند. آنها اعتقاد دارند من که تا دیروز آنها را تایید میکردم، حالا سکوت میکنم و این سکوت، یک کنش است. این خودش نوعی موضعگیری است. من با عدم فعل نمیخواهم با کسی که اینگونه با مردم برخورد میکند، همراهی کنم. میخواهم بگویم میتوان اوضاع را دقیقتر رصد کرد.
مخاطبی دیگر در سخنانی گفت: به نظر من، این سخنان برای سالهای ۷۶ و آن دهه است که رییسجمهور هم با شعار «قانونگرایی» آمد. حتی سعید حجاریان در نشستی هنری گفت: «شما نمازتان را بخوانید و ما هم عرقمان را میخوریم. در نهایت، با هم به یک نقطه وسط میرسیم.» همه این بحثها قبلاً شده است منتها واقعیتی که در قدرت خودش را نشان داد، همه این رشتهها را پنبه کرد. شما فقط روی قسمتهای شیک فقه مانور دادید که اشکال ندارد و خوب هم هست. واقعیت این است که آن فقه حفرههایی دارد که کل ماجراها را در یک روز و با یک فتوا میتواند کن فیکون کند. این است که ما را روی تردمیل قرار داده است.
این حقوقدان در سخنان پایانی بر مواضع قبلی خودش و نظریه «التقاط» تاکید کرد و گفت: باز تاکید میکنم که جز این، راهی نداریم. دلیل نافرجامی پروژه سال ۱۳۷۶ این است که نخواستند با همدیگر به یک نقطه مشترک دست پیدا کنند. روشنفکران مست پیروزی تمامیت خواهی بودند و میگفتند روحانیت دیگر تمام شده است. دکتر سروش، محسن کدیور و آقای مجتهد شبستری از جمله این اندیشمندان بودند. آنقدر اذیت کردند که مراجع خیلی سنتی مثل میرزا جواد تبریزی اعتراض کرد که با این وضع، همهچیز دارد از بین میرود. چرا نشد؟ چون تمامیت خواهی بود. این تمامیت خواهی هم اشکال هر دو طرف است. من نمیگویم فقه بدون مشکل است و میتوانم اشکالاتی از آن را برایتان بشمارم که شما هم نمیدانید. میگویم حالا که در این دوگانگی قرار گرفتهایم، نمیتوانیم یکی را کامل حذف کنیم تا همه منازعات تمام شود.
انتهای پیام/