گزارشی از گفت‌وگو با مستندسازان در چهارمین روز هفته‌ی فیلم ۵۷

پنجشنبه ۱۷ مهر, ۱۳۹۳
پدرام اکبری - مجتبی میرتهماسب
پدرام اکبری – مجتبی میرتهماسب

به گزارش انجمن مستندسازان سینمای ایران، در ابتدای نخستین جلسه که به دیدار با مجتبی میرتهماسب، کارگردان مستند «شش قرن و شش سال» اختصاص داشت پدرام اکبری، عضو شورای برگزاری هفته‌ی فیلم و مجری برنامه گفت: «برای اشاره به اهمیت این فیلم کافی‌ست بدانیم حدود سه دهه پیش در مصر کتابی منتشر شد که آن را یک موسیقی‌شناس آمریکایی و از محققان موسیقی شرق برای تدریس در دانشگاه نوشته بود. در مقدمه‌ی آن کتاب از بیش از هشتاد نفر از موسیقی‌دان‌های عرب نام برده شده بود و شگفتا که حدود هفتاد نفر از افراد مورد اشاره ایرانی بودند.»

وی افزود: «کندکاری‌ها، مشکلات فرهنگی و محدودیت‌های دینی موجود در قرن‌های گذشته از جمله مشکلاتی‌ست که باعث شده پیش‌داشته‌های ارجمند و فرهنگی ما این‌چنین نادیده گرفته شوند.»

اکبری هم‌چنین گفت: «از این دیدگاه کار سازنده‌ی «شش قرن و شش سال» در ادامه‌ی کار باارزش محمدرضا درویشی و همکارانش برای بازخوانی آثار عبدالقادر مراغی بسیار باارزش تلقی می‌شود.»

در ادامه، مجتبی میرتهماسب نیز ضمن اشاره به اهمیت کاری که توسط محمدرضا درویشی انجام شده گفت: «ایشان بعد از انتشار آلبوم «شوق‌نامه» با شش ماه تلاش‌ شبانه‌روزی موفق شد نام عبدالقادر مراغی را در سازمان یونسکو به‌عنوان یک موسیقی‌دان ایرانی به ثبت برساند که در نوع خود یک اقدام ارزشمند و ملی به حساب می‌آید.»

میرتهماسب در ادامه و در پاسخ به پرسش یکی از حاضران درباره‌ی ارتباط ذهنی و روحی خود با عبدالقادر مراغی گفت: «پروژه‌ی آلبوم «شوق‌نامه» در سال ۱۳۹۰ به پایان رسید و رونمایی شد اما آماده‌سازی نهایی فیلمی که من درباره‌ی مراحل تولید این آلبوم ساخته بودم با وجود این‌که از چند سال قبل شروع شده بود تا حدود دو سال بعد از آن رویداد ادامه داشت. در این شرایط بعضی از اعضای گروه درویشی با کنایه به من می‌گفتند بهتر است دیگر موضوع عبدالقادر مراغی را رها کنی و به سراغ سوژه‌ی دیگری بروی. و من در پاسخ به ‌شوخی می‌گفتم دلم می‌خواهد این‌کار را بکنم اما حالا دیگر عبدالقادر مرا رها نمی‌کند!»

وی افزود: «درک و شناخت من از عبدالقادر مراغی در مسیر انجام این پروژه و ساخت فیلمی بر اساس آن اتفاق افتاد. اما محمدرضا درویشی در دوران دانشجویی و در محضر استاد تقی بینش با تئوری‌ها و کتاب‌های عبدالقادر مراغی آشنا شده و شناخت گسترده‌یی از این شخصیت داشت. درویشی رویای بازخوانی آثار مراغی را همیشه در سر می‌پروراند اما در سال ۱۳۸۳ که ساخت موسیقی سریال «شهرآشوب» به ایشان سپرده شد این رویا رنگ جدی‌تری به خود گرفت.»

میرتهماسب با اشاره به حضور عبدالقادر مراغی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های سریال «شهرآشوب» گفت: «موسیقی آن سریال به درستی به ایشان سپرده و این نکته باعث شد درویشی که از سال‌ها قبل به بازخوانی آثار عبدالقادر مراغی فکر کرده بود پس از ساخت موسیقی سریال مورد بحث، این ایده را رها نکند.»

وی در ادامه‌ی صحبت‌های خود ضمن اشاره به ترکیب نهایی گروه درویشی که در سال ۱۳۸۶ فعالیت منسجم‌تر خود را آغاز کرد گفت: «کشف و شهود من با آثار عبدالقادر مراغی و درک و دریافت من از خود او در مسیر ساخت فیلم اتفاق افتاد. مسیری که جمع‌آوری آثار مراغی و نزدیک شدن لحظه به لحظه به نت‌های موسیقی او بخش‌های مختلف فعالیت گروه درویشی را تشکیل می‌داد. اما آن‌چه که برای من از اهمیت بیش‌تری برخوردار بود و مرا به طرح درویشی نزدیک‌تر می‌کرد ثبت تلاش انسان متکی به خود برای انجام کارهای بزرگ بود؛ آن‌هم در فضای غبارآلودی که پیش روی همه‌ی ماست.»

میرتهماسب افزود: «فارغ از پرداخت پژوهشی به موسیقی عبدالقادر مراغی و ریشه‌ی آثار او بیش‌تر دنبال ثبت تلاش این آدم‌ها بودم چون معتقدم اگر محمدرضا درویشی ده سال تحقیق و تلاش کرد تا عبدالقادر مراغی را به‌عنوان یک ایرانی به ثبت جهانی برساند ما هم باید ده سال تلاش کنیم تا خود او را به ثبت جهانی برسانیم.»

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود گفت: «مراد بارداکچی یکی از موسیقی‌دان‌های اهل ترکیه‌ است و به دلیل کتابی که درباره‌ی عبدالقادر مراغی نوشته یکی از متخصصان در زمینه‌ی شناخت آثار مراغی به شمار می‌رود. او در کشور ترکیه مجری یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی با اهداف فرهنگی‌ست و محمدرضا درویشی پس از انتشار «شوق‌نامه» یک نسخه از این آلبوم را به رسم تشکر برای او فرستاد. فردای روزی که آلبوم «شوق‌نامه» به دست بارداکچی رسیده بود سیروس جمالی (نوازنده‌ی رباب بم در گروه درویشی که خود آذری‌زبان و اهل تبریز است) به‌صورتی اتفاقی موفق شده بود برنامه‌ی او را ببیند. جمالی تعریف می‌کرد که بارداکچی در برنامه‌ی خود چند قطعه از آلبوم «شوق‌نامه» را پخش کرده و بعد از بررسی آن‌ها گفته:‌ متاسفانه زمانی که ما در ترکیه خواب بودیم ایرانی‌ها همه‌ی آثار عبدالقادر مراغی را به‌درستی دوباره نواختند و بیش از ما توانستند موسیقی او را به تثبیت برسانند.»

تهماسب گفت: «جمالی تعریف می‌کرد از آن‌جا که آن برنامه به‌صورت زنده پخش می‌شده تصمیم گرفته ایمیلی بفرستد و از پخش آن برنامه تشکر کند. ظاهراً بارداکچی حدود ساعت چهار صبح که برنامه در حال تمام شدن بوده ایمیل جمالی را می‌خواند و می‌گوید: «دیدید گفتم ما خوابیم ولی ایرانی‌ها بیدارند؟!»

وی افزود: «وقوع رویدادهایی نظیر انتشار آلبوم عظیم «شوق‌نامه» در سیستم ممکلت ما کمی عجیب به نظر می‌رسد اما واقعیت این است که چنین رخدادهایی اغلب توسط بعضی افراد کارآمد و خاص انجام شدنی‌ست.»

بخش بعدی دیدار با مستندسازان حاضر در هفته‌ی فیلم شامل گفت‌وگو با محمدحسن دامن‌زن کارگردان فیلم «زنجموره» بود. در ابتدای این بخش که امیرحسین ثنائی (دبیر هفته‌ی فیلم) اجرای آن را برعهده داشت دامن‌زن ضمن اشاره به رشادت و شجاعت زنان روستای کوبانی که در حال مقاومت در برابر نیروهای گروه تروریستی داعش هستند از تماشاگران خواست تا با تشویق خود از عملکرد این زنان مبارز حمایت کنند.

وی سپس در پاسخ به پرسش مجری برنامه مبنی بر نقش و حضور زن‌ها در آثار خود گفت: «من خیلی زود و در کودکی پدرم را از دست دادم و به همین دلیل خود را دست‌پرورده‌ی زنانی شامل مادر، خاله و حتی خاله‌های پدرم می‌دانم که از من مراقبت کرده‌اند.»

دامن‌زن با اشاره به این‌که در تازه‌ترین فعالیت خود نیز سه زن را به‌عنوان شخصیت‌های محوری برگزیده گفت:‌ «این مساله ناخودآگاه اتفاق افتاده و از انجام آن قصد خاصی در کار نبوده است.»

وی سپس درباره‌ی نحوه‌ی پیدا کردن شخصیت‌های فیلم «زنجموره» گفت: «یک‌بار که داشتم از مشهد برمی‌گشتم، در شهر شیروان توقف داشتم. وقتی ماشینم را خاموش کردم صدای لالایی حزینی به گوشم خورد که زنی داشت به زبان کُردی آن را می‌خواند. زمانی که دنبال منبع صدا گشتم زنی روستایی که بعداً از حضور او در فیلم استفاده کردم را دیدم که در کنار یک گونی نشسته و لالایی می‌خواند. او فارسی را به دشواری صحبت می‌کرد اما من برای این‌که سر صحبت را با او باز کنم برایش چای ریختم و گفتم اگر قصد دارد جایی برود حتماً او را به مقصد خواهم رساند.»

دامن‌زن افزود:‌ «زن روستایی را سوار ماشینم کردم و او را تا روستای محل اقامتش که حدود ده کیلومتر بالاتر بود رساندم. در آن‌جا یکی از اهالی روستا که فارسی بلد بود توضیحاتی درباره‌ی آن زن روستایی و دیدگاه او نسبت به محافظت از جان سگ‌ها داد که برایم خیلی جالب بود. ظاهراً زن روستایی آن‌قدر نسبت به سگ‌ها تعصب داشت که حتی مخالف رفتن سگ‌های ماده به روستاهای اطراف و جفت‌گیری آن‌ها با سگ‌های نر آن روستاها بود. نوع نگاه خاص او به سگ‌ها من را به فکر انداخت تا در یکی از فیلم‌هایم به این مساله بپردازم.»

وی در ادامه گفت: «این خاطره با من بود تا این‌که یک‌بار برای انجام کاری به اطراف کرج رفته بودم. در آن‌جا با پناهگاه سگ‌ها و خانمی که اداره‌ی آن را بر عهده داشت آشنا شدم. کمی بعدتر با خانم دیگری آشنا شدم که معتقد بود سگ‌ها را باید در طبیعت آزاد گذاشت تا رها باشند. به نظرم رسید مجموع این سه دیدگاه می‌تواند در قالب یک فیلم به نمایش گذاشته شود و به این ترتیب «زنجموره» را ساختم.»

دامن‌زن در ادامه با اشاره به تعداد بیست‌هزار سگ‌کشی به‌عنوان آمار سال گذشته در استان البرز گفت: «متاسفانه کشتن سگ‌های ولگرد به یک تجارت پرسود تبدیل شده و بابت هر کدام از آن‌ها تقریباً چهل هزار تومان پرداخت می‌شود.»

وی گفت: «دغدغه‌ی من از ساخت این فیلم کشتن سگ‌ها نبود. چنان‌که اگر چنین دیدگاهی داشتم باید خیلی گسترده‌تر به این موضوع می‌پرداختم و حتی مساله را با شهرداری‌ها و فعالان این حوزه هم در میان بگذارم.»

دامن‌زن افزود: «مساله‌ی من تشریح سه دیدگاه موجود در فیلم نسبت به سگ‌ها بود نه چیزی دیگر. امیدوارم توانسته باشم این تصمیم را در فیلم به نمایش بگذارم.»

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «من در «زنجموره» نگاهی ارائه نکردم چون خودم هنوز در این‌باره به نتیجه نرسیده‌ام. به نظر من فعالان حقوق حیوانات، شهرداری‌ها و سایر مراکز مرتبط با این موضوع باید در این زمینه با هم‌دیگر به گفت‌وگو بپردازند تا به راه حل برسند.»

دامن‌زن افزود: «هدفم از ساخت «زنجموره» این بود که تلنگری بزنم و بگویم کشتار، تنها راه حل این مشکل نیست و باید چاره‌ی دیگری اندیشید.»

پدرام اکبری - مصطفی آنش زمزم
پدرام اکبری – مرتضی آنش زمزم

بخش سوم و پایانی گفت‌وگو با سازندگان آثار مستند به دیدار با مرتضی آتش‌زمزم، کارگردان فیلم «رودی که کشته شد» اختصاص داشت.

در ابتدای این بخش پدرام اکبری که اجرای آن را برعهده داشت ضمن اشاره به فاجعه‌ی کم‌آبی که دامن‌گیر مردم شهرهای بزرگ و خصوصاً تهران نیز هست گفت: «به نظر می‌رسد مرتضی آتش‌زمزم قصد داشته تا در این فیلم، فاجعه‌ی خشک شدن زاینده‌رود اصفهان را به گوش مسئولان برساند تا فکری به حال آن کنند.»

مرتضی آتش‌زمزم نیز ضمن تایید این نکته گفت: «در طول سه سال گذشته که این فیلم تولید شده، به غیر از مسئولان کس دیگری آن را ندیده است.»

وی گفت: «یکی از دوستان توصیه کرد که فیلم را برای شرکت در جشن خانه‌ی سینما ارائه کنم. طبیعی بود که حساسیت هایی وجود داشته باشد، ولی در نهایت جایزه ویژه هیات داوران را به فیلم دادند که موجب خوش‌حالی و سپاس من شد.»

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود گفت: «در حقیقت نحوه‌ی خاص مدیریت در کشور ما باعث خشک شدن رودخانه‌های زاینده‌رود و هامون و از بین رفتن دریاچه‌ی ارومیه شده است.»

آتش‌زمزم گفت: «متاسفانه شهردارهای دوره‌های مختلف در بازگشت از سفرهای اروپایی تصمیم گرفته‌اند تجربه‌های آن را تکرار کنند؛ بدون این‌که به فضا، امکانات و اکوسیستم کشور ما و منطقه توجه کنند.»

وی در ادامه ضمن اشاره به زمین‌خواری به‌عنوان یکی از معضلات موجود بر سر راه حل این مشکلات گفت: «زمین‌ها و مراتعی که زمانی قیمت چندانی نداشته در حال حاضر با پمپاژ آب و انتقال برق به آن مناطق، از ارزش‌ چشم‌گیر و قابل توجهی برخوردار شده است.»

گزارشی از گفت‌وگو با مستندسازان در چهارمین روز هفته‌ی فیلم ۵۷
دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *