پس از توقفی چند ماهه در نمایشهای انجمن مستندسازان، این انجمن در برنامهای مشترک با پردیس سینمایی قلهک تعدادی از آثار مستند ایرانی را به نمایش گذاشته است. در نخستین برنامه از این نشستها که جمعه شب (بیست و هشتم مهرماه) در سینماتک قلهک برگزار شد سه اثر از کامران شیردل به نمایش در آمد و سپس جلسه پرسش و پاسخ با حضور سازنده این آثار برگزار شد.
پس از نمایش فیلمهای «آینهها»، «اون شب که بارون اومد» و «تنهایی اول»، کامران شیردل، ضمن تشکر از صبوری تماشاگرانی که با وجود قدیمی بودن فیلمها و برخی اشکالات فنی آنها را تماشا کردند گفت: «به نظر نمیآید انتخاب این فیلمها عمدی باشد ولی نمایش آنها در کنار هم میتواند آغاز، فراز میانی و واپسین فیلمهای کارنامه مرا نشان بدهد.»
پس از این اظهار نظر، پیمان حقانی، مسئول نمایشهای پردیس قلهک ابراز امیدواری کرد که «تنهایی اول» آخرین ساخته این سینماگر پرسابقه نباشد و علاقهمندان سینمای مستند در آینده، باز هم شاهد کارهای دیگری از این فیلمساز قدیمی باشند.
وی سپس با اشاره به تاثیر شناخت و آگاهی نسبت به سایر هنرها در کار هنرمند گفت: «در طول سدههای گذشته، استادان رشتههای مختلف هنری تمام سعی خود را به کار بردند که هنر سینما پا به عرصه وجود بگذارد و اگر بپذیریم که سینما آخرین هنری است که توسط انسان کشف شده میتوان گفت این هنر، مادر تمام هنرهاست.»
مهاجرت به ایتالیا
شیردل ضمن اشاره به نقش تجربه در زندگی شخصی خود گفت: «پدر و مادر من تحصیلکرده و اهل فرهنگ بودند ولی دیدگاه سختگیرانه حاکم بر خانوادههای آن روزگار باعث شده بود که آنها هم توقع داشته باشند من یا دکتر شوم یا مهندس!
این در حالی بود که من از نوجوانی به سینما و موسیقی گرایش پیدا کرده و استعدادم را در این زمینهها به نمایش گذاشته بودم.» وی گفت: «زمانی که تنها چهارده سالم بود به دفتر مجله «آشفته» مراجعه کردم و مدیر این نشریه را راضی کردم تا نقدهایی که بر فیلمها نوشته بودم را چاپ کند.» شیردل سپس با اشاره به تنوع تجربهاندوزیهای خود در دوران جوانی و مهاجرت به ایتالیا برای ادامه تحصیل گفت: «در سالهای میانی دهه ۱۹۶۰ سینمای ایتالیا در اوج بود و به تعبیری سینمای اروپا و تاریخ هنر، طلاییترین دوران خود را سپری میکرد.»
این فیلمساز قدیمی در ادامه با اشاره به حضور و تجربه خود در دوبله نخستین سری از فیلمهایی که در ایران به زبان فارسی به نمایش گذاشته شد گفت: «در ایتالیا هنر دوبله رایج بود و هنوز هم در میان بسیاری از فیلمسازان این کشور طرفدار دارد. حضور در اتاق دوبله و استودیویی که هنرمندان ایرانی صدای خود را در آن ضبط میکردند باعث شد از نزدیک با فیلمسازان سرشناسی نظیر آنتونیونی و فلینی آشنا شوم. در حقیقت، کنجکاوی و شیطنتهای دوران جوانی باعث شد به تمام قسمتهای این استودیو سرک بکشم و ضمن تجربهاندوزی، درآمد خوبی هم داشته باشم.» شیردل گفت: «تجربه موفق کار در زمینه دوبله باعث شد در مقابل جو سختگیرانه خانوادهام مقاومت کنم. بنابراین در نامهای به والدینم نوشتم که از تحصیل در زمینه معماری منصرف شدهام و میخواهم رشته سینما را ادامه بدهم.»
الهام بخشی سینمای ایتالیا
این مستندساز پیشکسوت، در ادامه، ضمن تاکید بر تاثیر و میزان الهامبخشی سینمای ایتالیا بر کار خود، فیلمهای «ماجرا» (اثر میکلآنجلو آنتونیونی) و «از نفس افتاده» (ساخته ژان لوک گدار) را یکی از مهمترین دروازههای ورود به سینمای مدرن جهان نامید و افزود: «این فیلمها را به فاصلهای کوتاه از همدیگر دیدم و در تماشای آنها دوست صمیمی و همکلاسیام (برناردو برتولوچی) همراه من بود.
وقتی از سینما بیرون آمدیم احساس هر دوی ما این بود که در زبان تصویر، یک انقلاب بزرگ به سرانجام رسیده و سینما صاحب یک هنرمند خیلی بزرگ شده است. هنرمندی که موفق شده قوانین را زیر پا بگذارد و در زبان سینما تغییر ایجاد کند.» وی سپس با اشاره به دشواریهای ورود و ثبتنام در مرکز تجربیات سینمایی ایتالیا گفت: «آینهها» که پس از سالها در سینماتک به نمایش گذاشته شد فیلم پایاننامه من بود و برای ساخت آن دو روز و دوازده ساعت زمان و تنها هزار فوت (معادل سیصد و شصت متر) نگاتیو در اختیار داشتم. اگر کمکهای [پییر پائولو] پازولینی و [برناردو] برتولوچی نبود این فیلم هرگز ساخته نمیشد.»
شیردل در ادامه و در پاسخ به پرسشی درباره نحوه ارتباط با سوژه و شخصیتهای آثار خود گفت: «در فیلمهای من، شخصیت به آن معنا که در سینمای داستانی تعریف میشود وجود ندارد اما میتوانم بگویم آدمهایی که در این فیلمها نقش محوری را ایفا میکنند تنها از طریق عشق و انگیزه درونی خودم پیدا شدهاند. در حقیقت، از آنجا که من و همدورههایم در بستر یک سینمای مولف و تحت تعالیم استادان این حیطه رشد کرده بودیم این حس برایمان جدی بود و برای رسیدن به آن بسیار تلاش میکردیم.»
وی با اشاره به نحوه ساخت مستندهایی که پس از بازگشت به ایران کارگردانی کرده گفت: «در دورهای که این فیلمها ساخته میشد اصلاً فرصت تحقیق نبود و من باید خیلی سریع و حتی گاهی یک شبه به موضوع نزدیک شده و فیلمم را میساختم. به عنوان مثال زمانی که سوژه فیلم «اونشب که بارون اومد» به من پیشنهاد شد من تنها چند ساعت برای تحقیق بیشتر درباره سوژه وقت داشتم و سعی کردم از این زمان برای پیدا کردن عوامل تولید مناسب استفاده کنم.»
شیردل گفت: «توقیف پی در پی فیلمهایی که پس از بازگشتم به ایران ساخته بودم باعث شده بود در فهرست سیاه وزارت فرهنگ و هنر قرار بگیرم و مجوز ساخت فیلم به من با دشواریهای متعددی مواجه شود.» شیردل با اشاره به دیدار با وزیر وقت فرهنگ و هنر وقت که به قصد توجیه او انجام شده گفت: «او به گمان خود مرا نصیحت کرد و پیشنهاد داد برای تطهیر خودم و پایان بخشیدن به ساخت فیلمهای انتقادی و توقیف آنها سوژهای را به فیلم برگردانم که به گمان او یک «حماسه» بود.
حماسهای درباره یک روستازاده گرگانی که موفق شده بود یک قطار را از خطر تصادف نجات بدهد.» شیردل گفت: «او در آخرین ساعت و آخرین روز کاری وزارتخانه، یک روزنامه در اختیار من گذاشت که خبر فداکاری نوجوان گرگانی در آن به چاپ رسیده بود. و من طی شرایطی که همان روز فراهم شد تلاش کردم به سرعت عوامل را با خودم همراه کرده تا به گرگان رفته و فیلم را بسازم.»
وی با اشاره به این که فیلم «اونشب که بارون اومد» مقدمات اخراج او از وزارت فرهنگ و هنر را فراهم کرد افزود: «این فیلم در سال ۱۳۴۶ ساخته شد و در سال ۱۳۵۴ هفت سال پس از توقیف، جایزه بزرگ جشنواره فیلم تهران را از آن خود کرد. این در حالی بود که فیلم، پس از نمایش در آن جشنواره، دوباره توقیف شد!» کامران شیردل در بخش دیگری از این نشست با اشاره به تلاشهایی که برای بازآفرینی نگاتیوهای «اونشب که بارون اومد» انجام شده، حاصل عملکرد «لابراتوار پیشگامان دیجیتال آسیا» در این زمینه را «یک معجزه باورنکردنی» دانست و اظهار امیدواری کرد نسخه بازپروری شده این فیلم در آیندهای نزدیک به نمایش گذاشته شود.
وی سپس افزود: «از آنجا که ظاهراً در جامعه جهان سومی و برای رسیدن به حقیقت، راه دیگری بهجز دروغ گفتن وجود ندارد یکبار مجبور شدم از تکنیکهای بازیگری کمک بگیرم و جلوی وزیر فرهنگ گریه کنم تا بتوانم او را راضی کنم اجازه بدهد من فیلم بسازم!» وی در پایان گفتوگو با تماشاگران گزیده آثار خود با اشاره به ساختار غیر کلاسیک فیلمهایش گفت: «قوانین و محدودیتها برای این وضع شده که ما آنها را بشکنیم. برای رد شدن از موانع، ابتدا باید آموخت چگونه میتوان پنجرهها را گشود و سپس اجازه داد نور و هوای تازه وارد شود. نور و هوای تازهای که میتواند موقعیت بیسابقهای برای هنرمند به وجود بیاورد.»