شوخ و سیّال و یله (در بابِ مستندهای بازیگوش ما)

دوشنبه ۲۵ بهمن, ۱۴۰۰

 

شوخ و سیّال و یله

(در بابِ مستندهای بازیگوش ما)

پیروز کلانتری

اصطلاح مستند بازیگوش را حول‌­وحوش سال ۱۳۸۰ در روزهای جشنواره‌ی کیش از مانی پتگر شنیدم. یادم هست این اصطلاح در گپ‌­و­گفت سه‌­نفره‌­مان با او و بهمن کیارستمی جریان داشت؛ شاید هم مصادف بود با دیدن فیلم “تباکی” بهمن. خود مانی یکی دو سال این­ور و آن­ورش “کسوفی که از آسمان به زمین افتاد” و من “پرسه” را در سال ۱۳۸۱ در همین فضا ساختیم.

خصوصیت اصلی این فیلم­‌ها شوخ یا طناز بودن­‌شان نبود؛ گرچه شوخ بودند و طنز هم داشتند. نوعی کار بی الگو و دور از فضای رایج، نوعی یله‌گی و شوخ‌­طبعی در مواجهه با موضوع  و نوعی گریز از سینمای استخوان­‌سخت و در عین­‌حال قدرتمند دهه­‌های چهل و شصت، و حتی جلوتر از آن، نوعی دهن­‌کجی به نخبه­‌گرایی آن سینما و از جدیت و تخت شاهی پایین­‌کشیدن­‌اش پسِ ذهن­‌مان بود و رهاتر نگاه کردن و رهاتر فیلم ساختن شأن نزول این فیلم­‌ها و این نگاه به فیلمسازی شد.

جالب برایم این است که ما سه تا تفاوت سنی هم داشتیم و این علاقه و رویکرد خیلی رویکرد نسلی و جوانانه به آن نسل پیشین و منش و عادات فیلمسازی‌­اش نبود.

“تباکی” سفر زیارتی جمعی مداح را دنبال می­‌کند و گفتن­‌های­ مدام­شان از شأن گریه گرفتن از مردم و در نهایت گریه کردن­‌های خودشان در مجلسی در پایان فیلم.

“کسوفی که از آسمان به زمین افتاد” پیگیر لحظات کسوف در ایران از تلویزیون است، در کنار سرکردن با احوال گنجشکی که زخم دیده و به حیاط خانه‌ی فیلمساز پناه آورده است.

“پرسه” هم تماشای لحظات پراکنده‌ی آدم­‌ها و مکان­‌های روزهای نزدیک به انتخابات ریاست­‌جمهوری ۱۳۸۰ است از داخل یک تاکسی و در داخل آن، با مسافرها.

خصوصیت “تباکی” در یله‌گی رابطه و نگاه فیلمساز به روحیه و رفتار و موقعیت آدم­‌های فیلمش است و مطایب‌ه­ایی که در دل موقعیت­‌ها دیده و عیان می­‌شود؛ خصوصیت “کسوفی که از آسمان به زمین افتاد” در تناقض موقعیت کلان کسوف است با لحظات خُرد و ذره‌­ای گرفتاری گنجشک، که تعبیر و تفسیر نمی­‌شود و در تماشای موازی و رهای هر دو وضعیت، فیلم کار خودش را می­‌کند. “پرسه” هم می­‌خواهد در تماشای آن روزها و آدم­‌ها از هر قاعده و طراحی و نشانه­‌گذاری آشنا بگریزد و افسردگی نگاه­‌ها و سنگینی حرف‌­ها را با حس و حالی شوخ و  رها و بی حرف و حدیثی جدی و سنگین دنبال کند.

هر سه فیلم، هم در برخورد با موقعیت‌­ها و مضامین خود و هم در ساخت و پرداخت فیلمیک­‌شان “بازی” راه می­‌اندازند و مثل هر بازی کودکانه‌ای، ایده و طرح و  پرداخت این بازی را بی الگو و پیشینه و بستر موجود و شیوه‌ی رایجی برپا می­‌کنند؛ پیگیر لحظات ناب­‌اند، و یله و رها سرکردن با چون­‌وچندهای شکل دادن کار. بهمن بعدتر “کفّار”ش را هم همین­‌جور ساخت و تا حدودی “نور”ش را هم. مانی در پیوند با تجربی‌نگری دائمش در فیلمسازی، رویکرد بازیگوشانه­‌اش را دنبال کرد و من در “غرقاب” و نیز در “سالینجرخوانی در پارک شهر” ام در همین فضا نفس کشیدم.

این رویکرد اما از ما شروع نشد. در سینمای مستندمان فیلمسازی مثل احمد فاروقی قاجار را داریم که در “طلوع جَدی” ­اش معماری اصفهان را در قایم‌­باشک بازی دختر و پسر نوجوانی دنبال می‌­کند و فیلم، هم­‌چون آدم­‌هایش، بازیگوش است و رها و باز جریان می­‌یابد و مدام طراوت و تازگی می­‌آفریند. فیلم دیگرش با بهمن محصص، “چشمی که می­‌شنود”، هم همین­‌جور بازیگوشانه و طنازانه پیش ­می‌­رود و خصلت یله‌گی و گریز از قاعده و رفتار جاریِ محصص در فیلم هم جاری می­‌شود.

اون شب که بارون اومدشیردل را هم می‌­شود در همین فضا دید. خصوصیت اصلی فیلم او در اجتماعی بودنش یا در طنزش نیست؛ در بازی غریب و جذابی است که میان مؤلفه‌های اجتماعی و فلسفی و سیاسی موقعیت‌­ها و آدم‌های فیلمش راه می­‌اندازد و هجو برانگیزاننده‌­ای که از این طریق می‌­آفریند. “تپه‌­های قیطریه”ی پرویز کیمیاوی یا حتی “یا ضامن آهو”یش هم فیلم­‌های بازیگوشانه‌­ای اند و مطایبه­‌های هر دو فیلم، نه از دل روابط و وضعیت­‌های واقعی، بلکه از بازی­‌سازی در صدا و تصویر فیلم و ذهن و روح تجربه­‌گر و خارقِ عادت­ فیلمساز نتیجه می­‌شود.

همه‌ی این فیلم‌­ها وقتی بیش­تر خصوصیت پیدا می­‌کنند و تفاوت­‌شان به چشم می­‌آید که در فضای غالب مستندسازی دهه‌ی چهل­ ببینیم‌شان و در کنار سینمای فاخر و نخبه‌ی اصلانی و گلستان و فیلم فروغ و فیلم­‌های نصیب نصیبی و طیاب و تقوایی و  … دیده و ارزیابی شوند. در مستندهای جدی و محققانه‌ی طیاب هم “ریتم” او مستند متفاوتی است؛ فیلمی از یک ایستگاه قطار، لحظات انتظار، راه افتادن قطار و نمایش صدای چرخ­‌های آن با “ضرب” حسین تهرانی، که طراوت می­‌آفریند و فیلم را بازیگوش می­‌نمایاند.

هم در دهه‌ی ۴۰ و هم در اواخر دهه‌ی ۷۰، مستند بازیگوش و شوخ‌­طبع در برابر عصاقورت­‌دادگی و فخر سینمای غالب هنری/نخبه­‌گرا به موقعیت غالب خود شکل گرفت. در هر دو دوره هم، خودش به فضا و جریان غالبی تبدیل نشد. گویی غرض و مسئله‌­اش این نبود و  راه­‌انداختن بازی­‌های کوچک برای ایجاد خدشه در بازی بزرگانه برایش کفایت می‌­کرد. جریان­‌سازی نقیض بازیگوشی این سینماست، و انگار  این سینما به همین حضور سیّال و این­جا/آن­جا و گاه‌­به­‌گاهش زنده است و باقی می‌­ماند. زنگ تفریحی است برای نفس تازه کردن و حیاط خلوتی است برای دور از اجتماع خشمگین سیگاری دود کردن!

نسبت فیلم بازیگوش با فیلم تجربی چیست؟ شباهت­‌شان در جستجوی راه تازه و فکر و روح تازه دادن به کار است؛ تفاوت­‌شان در خاستگاه فکر و عمل فیلمساز است. در فیلم تجربی، فیلمساز در پی بنای جهان تازه­‌ای است، شاید با همان حد از قوام و ساختار فیلم­‌های کلاسیک یا شیوه‌­های رایج در فیلمسازی، و حتی با قوام و ساختاری قرص‌­تر؛ اما در فیلم بازیگوش فیلمساز می­‌خواهد به نوعی یله‌گی و رها شدن از خود قوام و ساختار مسلط و مستقر دست یابد و جهان فیلمش را در بازی­‌ای که راه می‌­افتد و در نوعی یله‌گی و پرسه زدن و در مسیر ایجاد طراوت و تازگی پیش می­‌رود، به دست بیاورد.

مستندهای بازیگوش همه طنازاند؟ سینمای بازیگوش همان سینمای طناز است؟ این‌طور نیست. طراوت، شوخ‌­طبعی و رهایی نگاه ـ و نه طنز ـ در سینمای بازیگوش حرف اول را می‌­زند. این شوخ‌طبعی می­‌تواند به طنز و مطایبه راه بدهد، اما بسیاری از موضوع­‌های مستندهای بازیگوش جدی و حتی تلخ­‌اند. آدم‌­های حاضر در تاکسی فیلم “پرسه” اغلب افسرده­‌اند و آدم­‌های فیلم­‌های “تباکی” و “یا ضامن آهو” طناز یا شاد نیستند. طراوت با طنز فرق دارد؛ طراوت بیش­تر رهایی با خود می‌­آورد تا طنز و این رهایی بیش­تر شادی می­‌زاید تا طنازی.

فیلم تازه کشف شده‌ی “تازه­‌نفس­‌ها”ی کیانوش عیاری (تولید ۱۳۵۸) نمونه‌ی جذاب و پروپیمانی از یک مستند بازیگوش است. در کوران برآمدِ افکار و احساس­‌های انقلابی و نظری حادِ ماه‌­های بعد از انقلاب، او با دوربینی که انگار به دستان خودِ تنهای پرس­ه‌زنِ کوچه و خیابان­‌های آن روزهای تهرانِ او قفل شده، شاهد پرشور برآمدِ فضای عمومی و زندگی روزمره‌ی خلاق و فعال شهری است و با چشم کودکی که انگار از کوچه‌ی باریک خانه­‌اش بیرون آمده و در شهر درندشت و ناآشنا رها شده، می­‌گردد و می‌­گردد و همه چیز را گویی برای اولین ـ و انگار، آخرین ـ بار تماشا می­‌کند و می­‌بلعد.

این فیلم عیاری نسبت مستند بازیگوش با زندگی روزمره همچون یک بازی بزرگ و یک کارناوال را به چشم می­‌کشد؛ رابطه‌­ای که شاید در “پرسه”ی من هم در فضایی کوچک­‌تر مطرح بود و نیز در مستند “ساعت ۲۵” سیف­‌اله صمدیان (از شب شادی مردم تهران پس از پیروزی فوتبال ایران در برابر استرالیا)، و نشان می­‌دهد که زندگی روزمره‌ی خلاق و فعال چه گنجینه‌­ای است برای مستندسازهای پیگیر ساختن فیلم مستند بازیگوش.

نمی­‌شود از سینمای بازیگوش بگویم و از مستند “گفت‌­وگو در مهمحمدرضا مقدسیان نگویم. از بهترین فیلم‌­های دهه‌ی اخیر ما که در آن شوخ­‌طبعیِ شخصیتِ با پنبه سر بُرِ فیلم با شیطنت­‌ها و تله­‌گذاری­‌های فیلمساز برای به ­دام انداختن این موجود گریزپا همراه شده و بر بستر پیگیری روحیه و رفتار ضد زن شخصیت فیلم، یک موش و گربه بازی درجه یک میان او و فیلمساز برپا شده است. یک بازی ظریف برای نمایش یک تفکر زمخت!

کلام را با ذکر احوال یک مستند بازیگوش امروزی پایان می‌­دهم: “گربه­‌ای از آ به ب” ساخته‌ی امین مرادی­‌راد. فیلمساز جوان با دوست همراهش، با دو دوربین، رفته­‌اند سراغ جوانی به اسم”علی گربه” که در اتاق آسانسور یک مجتمع زندگی می­‌کند، پارکور کار می‌­کند و یادِ دیگران می‌دهد و سرش برای بعضی شرها و خلاف­‌ها درد می‌کند. بازی اصلی فیلم، هم‌چون مستند “گفت‌­وگو در مه” ـ البته نه به آن ظرافت و متانت ـ در موش‌­و­گربه بازی دو فیلمساز و شخصیت فیلم‌شان جریان دارد.

چنگ زدن یکی و گریز دیگری، شربازی هر دو طرف برای پیشبرد مقصودشان و ترکیب غریب حفظ رابطه در کنار کلک سوار کردن در رابطه میان آن­‌ها فیلم را راه می‌­برد. حضور ساختارآفرین دو دوربین در دست دو فیلمساز و بازی زیرکانه با مسئله‌ی اخلاق در مستندسازی، در کنار حرکت روی مرز ساختن فیلمی که خیلی هم ساخته و پرداخته نیست و انگار در مسیر رابطه‌ی واقعی دو طرف بازی شکل گرفته است، فیلم را به یک نمونه‌ی جذاب و پر طراوت از یک مستند خاص امروزی از نسلی دیگر و نگاهی دیگر تبدیل کرده است.

فیلم در فعالیت جمعی ۷ – ۸ نفری از جوانان علاقه­‌مند به سینما شکل گرفته که راه افتاده­‌اند و به شکل­‌های مختلف پول درمی­‌آورند و فیلم می­‌سازند. یکی از فیلم­‌هایشان هم در باره‌ی یک نمونه از پول ­درآوردن­‌های ­شان است: یکی­‌شان با لباس شیک در پیاده‌­روی شلوغی ایستاده و برای کارشان گدایی می­‌کند! پیش بردن امر فیلمسازی همچون یک بازی هیجان­‌زا، و یک زندگی شیرین.

شوخ و سیّال و یله (در بابِ مستندهای بازیگوش ما)
دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *