این دو ساز ِناکوک

چهارشنبه ۲۰ بهمن, ۱۴۰۰

این دو ساز ِناکوک

(درباره­‌ی دو فیلم “تازه‌­نفس­‌ها” و “قضیه‌ی شکل اول، شکل دوم”)

پیروز کلانتری

امروز، با نگاه به نوع سینما و جایگاه کیانوش عیاری و عباس کیارستمی در سینمای ایران، این‌­که دو فیلم خاص و متفاوت مربوط به فضای ماه­‌های بعد از انقلاب ایران – “تازه نفس­‌ها” و “قضیه، شکل اول شکل دوم” –  را این­ دو ساخته­‌اند، جلوه‌ی غریب‌­تری پیدا می­‌کند. دو فیلمی که در فضایی جدا از مستندهای اجتماعی/کلاسیک آن دوره، دو ساز ناکوک و یکسر حاصل نگاه مستقل و شخصی این دو فیلمساز تجربه‌­گر و خاص‌­بین به وضعیت آن دوره از جامعه‌ی ماست و حالا که تلاش آن­‌ها را در پیگیری سینمایی هنوز شخصی و تجربه‌گر مشاهده و مرور می­‌کنیم، تماشای­ این فیلم‌­ها طعم و حس ماندگارتری در ما ایجاد می‌­کند.

 

“تازه­‌نفس‌­ها” را در مطالعاتم در باره‌ی سینمای مستند ایران برای ساختن مجموعه‌ی “سینمای مستند ایران، یک گزارش” در سال ۱۳۷۵ در آرشیو فیلم تلویزیون دیدم و وقتی چندسال پیش کپی دی­وی­دی آن را یافتم و عیاری را با خبر کردم، تعجب کرد. می­‌گفت اصلا برای این فیلم تیتراژ نگذاشته­‌اند و تصورش این بوده که آن تصاویر تدوین­‌شده‌ی بی‌تیتراژ گم شده است. هنوز هم معلوم نیست کدام ـ واقعا” ـ شیر پاک خورده‌­ای تیتراژ به این تصاویر اضافه کرده و فیلم را شناسنامه­‌دار و از خطر نابودی حفظ کرده است. عنوان ثبت­‌شده بر روی فیلم “تابستان ۱۳۸۵، تهران امروز” است، اما از قرار در دل مجموعه‌ای که “تازه‌­نفس‌­ها” نام داشته و قرار بوده که ساخته شود ـ و نشده ـ فیلمبرداری شده و به سبب خوش‌خوانی “تازه ­نفس‌­ها”، از همان روز عیان شدن دی‌­وی­‌دی، فیلم با همین نام دست به دست می­‌گردد. در دو سه سال اخیر هم به یک فیلم آرشیوی یکه تبدیل شده و تصاویرش، به‌­عنوان تنها منبع تصویری از زندگی روزمره‌ی تهرانِ ماه‌­های بعد از انقلاب، در فیلم‌­های مستندِ این و آن به وفور دیده می­‌شود.

“تازه‌­نفس­‌ها”ی عیاری در تابستان سال ۱۳۸۵، یعنی چهار پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب، فیلمبرداری شده و حاصل نگاه کنجکاوِ یک فیلمساز جوانِ جستجوگر “سینما آزاد”ی است که فارغ از باید­ نبایدهای ایدئولوژیک، انقلابی، متعهدانه ـ و حتی فیلمسازانه ـ در خیابان‌های تهران راه افتاده و رها و خالص و بی‌غش، پرسه­‌گردی­‌هایش در پیاده­‌روهای تهران را کنار هم چیده و تصویری بدیع و یکه از دم غنیمت دیدن‌­ها و خوش­‌باشی‌­های مردمی انقلاب­‌کرده و تازه صاحب­‌اختیار شده ـ لااقل در خیابان­‌ها و پیاده‌­رو های شهرشان ـ را ثبت کرده است؛ مردمی که انگار­ نه انگار همان­‌هایی‌­اند که چندی پیش­تر ماه‌­ها مشت گره کرده و کشته و زخمی داده‌­اند. طرح و ایده‌ی فیلمسازانه‌ی فیلم اما از تصاویر موتیف­‌وار آن می­‌آید: تئاترهای لاله­‌زار که در آن­‌ها بازیگران ثابت و همیشگی، یک­‌به­‌یک، نمایش­‌های اکشن و پر از شعارهای انقلابی به‌ ­روی صحنه برده‌­اند؛ صحنه­‌هایی که در قیاس با جنس رهای پرسه­‌گردی­‌های فیلمساز و تصاویر زندگیِ رهای مردم کوچه و بازارِ آن روزها، فضایی ابزورد وارد فیلم کرده‌­اند و گویی خبر از وضعیت سوررآل و پیچیده‌ی ماه­‌ها و سال‌­های در پیش می­‌دهند.

“قضیه، شکل اول شکل دوم” کیارستمی (آن­‌هم ساخته شده در سال ۱۳۸۵) با طرح خفیف و داستانی‌­وار واقعه‌­ای در کلاس یک دبیرستان گره می‌­خورد. معلمی سرگرم کشیدن نقش درس خود روی تخته سیاه است و بچه­‌های کلاس معطل­‌اند. صدایی از کسی در دو  ردیف آخر کلاس در می‌­آید. معلم بچه‌­های آن دو ردیف را برای یک هفته می­‌فرستد بیرون، پشت در کلاس نگه می­‌دارد و راه برگشتن‌­شان به کلاس را معرفی کسی می­‌داند که صدا از خودش درآورده است. دو شکل برخورد بچه‌ها وسط گذاشته می­‌شود: در حالت اول بعد از سه روز یکی از بچه­‌ها عامل ایجاد صدا را معرفی می‌­کند و به کلاس برمی­‌گردد و در حالت دوم بچه­‌ها یک هفته بیرون کلاس می­‌مانند و روز شنبه‌ی بعد معلم آن‌ها را به کلاس برمی‌­گرداند. در دو بخش جدای فیلم، فیلمساز از آدم­‌هایی مشهور، شدیدا” جوراجور و درگیر با فضای پرکشاکش سیاسی آن روزها می­‌پرسد که کار آن بچه در حالت اول و برخورد مجموعه‌ی بچه­‌ها در حالت دوم درست بوده یا نه؟

پس از گذرِ سال­‌ها، تماشای ترکیب غریب – و امروزه ناممکنِ –  حضور آدم­‌هایی این­‌چنین ناهم‌جنس در برابر دوربین کیارستمی وجه سوررآلی به این فیلمِ انگار مأنوسِ آن سال­‌ها می‌بخشد: رهبر مذهبی کلیمیان و رهبر مذهبی ارامنه‌ی ایران، محمود عنایت، عزت­‌الله انتظامی، صادق خلخالی، کمال خرازی، نورالدین زرین­‌کلک، صادق قطب­‌زاده، عبدالکریم لاهیجی، مسعود کیمیایی، علی گلزاده غفوری، نادر ابراهیمی، ابراهیم یزدی، نورالدین کیانوری، وزیر آموزش و پرورش وقت، احترام برومند، ژاله سرشار و …

در هربار تماشای این فیلم، این فکر مشغولم می­‌کند که در دهه­‌ها و دوره­‌های مختلف، واکنش ما در برابر جواب­‌های این آدم­‌ها متفاوت خواهد بود، چون هر بار شناخت ما از آن­‌ها تفاوت و تغییر پیدا می­‌کند. حتی جواب خود ما به سؤال فیلمساز هم در این دوره­‌ها تفاوت و تغییر می‌­یابد. خود فیلمساز در شرایط امروز چنین فیلمی را چگونه خواهد ساخت؟ به­‌رغم انتظاری که داریم، در احوال و رفتار این شخصیت‌­ها و جواب آن­‌ها کم­تر به تظاهر و ملاحظه­‌کاری برمی­‌خوریم؛ که احتمالا به موقغیت خاصِ هنوز در کنار هم بودنِ این آدم­‌ها و ذهن­‌های هنوز آسوده و رها و متصل به فضای باز ماه­‌های اول بعد از انقلاب مربوط است. فیلم صرفا” از فضای باز ناشی از انقلاب استفاده کرده یا در مسیر گفت‌­وگویی از جنس دیگر با خود انقلاب ساخته شده و شکل گرفته است؟

سه مستند پس از انقلاب کیارستمی، این فیلم و “همشهری” (۱۳۶۲) – بهانه‌­های آدم‌های ماشین­‌دار برای گذشتن از طرح محدوده‌ی ترافیک تهران ـ و “مشق شب” (۱۳۶۶) ـ احساس و نظر بچه­‌های دبستانی در باره‌ی مشق شب­ و برخورد مدرسه و پدر/ مادر هاشان با آن ـ، گرچه گفتار و  وجه آشکار تحلیلی ندارند، برای من حکم فیلم/مقاله­‌هایی را پیدا کرده‌­اند که در برهه‌­های زمانی خودشان در پی ثبت روحیات و رفتارهای خاص و زمان‌مند مردم­ جامعه‌ی مایند. فیلم­‌هایی که قدرت آموزشی/افشاگرانه‌ی غریبی دارند و از این بابت و در نوع خود هنوز هم در سینمای مستند ما یکه باقی مانده‌­اند. فیلم‌­هایی از آدم‌­هایی که در موقعیت­‌هایی ایستا و در برابر دوربین حرف می‌­زنند و حرف می‌­زنند و از این راه آرام و به­‌تدریج فکرها، احساس‌­ها و عقده­‌های متصل به دوره و زمانه‌­­شان را برملا می­‌کنند. قدرت هر سه فیلم در کشاکشِ انرژیکِ میانِ دوربین سرد و فاصله­‌دار کیارستمی با حس و نگاه جستجوگر و مسئله­‌دار او در تماشای متأملِ آدم­‌هایی خاص در موقعیت‌­هایی خاص، نهفته است.

هر دو فیلم نمایش‌گر اهمیت دیدن حاشیه­‌ها و پسِ پشت­‌های احوال و رویدادها و برگذشتن از عادت­‌ها و گفتمان غالب در تماشای زندگیِ زمانه‌­اند و متذکرِ این نکته‌ی مهم و کلیدی که برای اجتماعی شدن فیلم­‌های­مان لازم نیست حتما کلان­‌نگر و تیپ/کل‌­گرا باشیم و پا جای پای جامعه­‌شناسی بگذاریم یا تفسیر و تحلیل و موضعِ عیان بارِ فیلم­‌های­مان کنیم. می­‌شود رهاتر و مستقیم‌­تر و تیزبین­‌تر دید، پیگیر حس­‌ها و حساسیت­‌های شخصی خود باقی ماند و به­‌جای انسان و مردم بی‌­شمار و بی­ن‌شان و هم­شکل، تک آدم­‌ها را دید و رفتارها و روحیات متفاوت­‌شان را.

هر دو فیلم در باره‌ی نحوه‌ی به­‌نمایش درآوردن خود ـ خصوصیت برجسته‌ی انقلاب­‌ها و مردم درگیر با آن ـ است و در این معنا فیلم­‌هایی به­‌شدت زمان‌مندند: نحوه‌ی نمایش خودِ بی ملاحظه‌ی آدم­‌های کوچه و بازار در فضای عمومی تازه‌­ای که شهر به خود می‌بیند و “نمایش”­های ملاحظه­‌کار در تماشاخانه­‌ها (در “تازه‌­نفس‌­ها”) و نحوه‌ی نمایش سرراستِ فکر و ذهن خود از سوی بچه‌­­مدرسه­‌ای‌های درگیر با داشته­‌ها و آموخته­‌های تاکنونی­‌شان، و نیز نمایش فکر و ذهن آدم‌­هایی مشهور و نشان­‌دار در برابر سؤالی که جواب سرراست و بی ملاحظه به آن در زمان‌ه­ای هنوز ناشناخته و بی­ن‌شان سخت است (در “قضیه، شکل اول شکل دوم”).

و هر دو فیلم قدرت تأثیرشان را از صراحت نگاه مشاهده­‌گرشان می­‌گیرند؛ آن­‌هم از سوی فیلمسازهایی که سلیقه و سبک شخصی فیلمسازی و دریافتِ یکّه و نگاهِ تیزبین انسانی و اجتماعی­ خاص خودشان را دارند. توجه دو فیلمساز به ساختن فیلم مستند در آن دوره هم  بیش از آن­‌که به واقعیت سختی کار ساختن فیلم داستانی در آن روزها مربوط باشد، از درگیر بودن‌­شان با مؤلفه­‌های مستند و امرِ واقع در فیلمسازی‌شان می‌­آید؛ وجهی مهم و خاص از سینمای­ آن­‌ها که بعدها به گم بودن مرز مستند و داستانی در فیلم‌­های کیارستمی و مستندنمایی مؤثر و غریب فیلم‌­های داستانی عیاری انجامید و خصوصیت‌هایی مهم و نشان­‌دار از سینمای ما را رقم زد.

در فضای سینمای مستند امروزمان، که پی­‌جوی افق­‌ها و نفس­‌های تازه است، گفت‌وگوی درگیر­تر و گشاده‌­تر با این دو فیلم ذهن و زبان فیلمساز و مخاطب این سینما را تازه و باز می­‌کند.

این دو ساز ِناکوک
دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *